پارت چهارم

پارت چهارم
دوروز بعد ویو ات
تو این دوروز کارم شده فقط گریه امروز بابام برگه طلاق رو آورد با هزارتا چون و چرا تو مغزم و گریه بعد از دوساعت برگه رو امضا کردم
یکماه بعد
الان یکماه که با کوک طلاق گرفتیم تو این یکماه هرکاری کردم که شاید بچه مرد ولی بابام هر دفعه مانع شد امروز با خالم دارم میرم دکتر خالم مثل مامانمه بعد مرگ مادرم اون از من نگه داری کرد نزاشت نبود مادرمو یدقیقه هم حس کنم خالم میگه تو ماه دوم قلبشون تشکیل میشه همینقدر خالم ذوق داشت من ناراحت بودم چون اصلا دوسش ندارم بلاخره رفتم بیمارستان وارد اتاق شدیم من رو تخت دراز کشیدم خالم هم کنارم بود دکتر یه ژل رو شکمم زد بعد دستگاه رو حرکت داد خالم با ذوق داشت به صفحه روی دستگاه نگاه میکرد ولی من بی حس به اونور نگاه میکردم تا وقتی که ضربانش رو شنیدم انگار دنیا رو بهم داده بودن از خوشحالی داشتم گریه میکردم خالم هم داشت سرم رو ناز میکرد و قربون صدقش می‌رفت بعد دکتر ژل رو پاک کرد و چند تا نکته بهم گفت بعد با خالم از اتاق اومدیم بیرون داشتیم سمت داروخونه می‌رفتیم که باکسی که دیدم خشکم زد اون اون کوک بود
اون اینجا چیکار می‌کنه
فلش بک به دوهفته پیش
از یونا (باکسی که خیانت کرده)جدا شدم اون فقط دنبال پولم بود و فهمیدم که دوسش نداشتم من ات رو دوست دارم چند وقت پیش فهمیدم که اون گناهی نداشته من زود قضاوتش کردم خیلی از کارام پشیمونم من به عشق زندگیم هر..زه گفتم اون رو زدم خیلی پشیمونم باید هر طور شده ببینمش و ازش معذرت خواهی کنم
پایان فلش بک
ات ویو
که کوک رو دیدم داشتیم از کنار هم رد می‌شدیم که یکدفعه دستم رو گرفت
ات:ولم کن
کوک :تو اینجا چیکار میکنی خصوصا هم تو این بخش هیممم
ات:از استرس این که بفهمه حاملم نمی‌تونستم حرف بزنم که خالم
خاله:به تو چه برای چی اومدیم مگه بیمارستان رو خریدی
که یهو کوک برگه داخل دستم رو دید وای یادم رفت قایمش کنم خواستم پنهان کنم که از دستم گرفت و با بهت به برگه نگاه کرد
کوک :ات تو حامله ایی
زود برگه رو از دستش گرفتم و دویدم سمت پارکینگ اشک هام هم داشت می‌ریخت خالم هم از پشت سرم میدویید و می‌گفت آروم باش برای بچه ضرر داره بلاخره به ماشین رسیدمو سوار شدیم و به سمت خونه رفتیم کل راه رو گریه کردم
پایان پارت
دیدگاه ها (۲۵)

پارت پنجم یک ماه بعد ویو اتتو این یکماه‌کوک فقط بهم زنگ میزد...

پارت ششمویو ات یکماه بعد دیگه تقریبا آخرین روز های چهار ماهگ...

پارت سوم ویو ات وقتی به هوش اومدم تو بیمارستان بودم کمی بعد ...

پارت دوم ویو ات شب ساعت سه بود خیلی نگران کوکم تو این فکرا ب...

رمان j_k

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط