وقتیرئیستتبدیلبددیتمیشه
وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه
part_25
ات: این آقای خوشتیپ تنها اینجا چیکار میکنه؟
دیدم سرشو بالا آورد و به من نگاه کرد دستشو روی سرم گذاشت و موهامو نوازش می کرد
تهیونگ: اگه بلایی سرت میومد چی
...
دستشو گرفتم روی صورتم گذاشتم
ات: ببخشید
تهیونگ: (حرفی نزدم)
دستشو بو،،،سیدم
ات: چرا منو آوردی بیمارستان؟
...
تهیونگ: میخواستی منو تنها بزاری؟
ات: بهخاطر خودت اینکارو کردم
تهیونگ: واقعا فکر نکردی اگه بلایی سرت بیاد من نابود میشم چرا اینکارو باهام میکنی
ات: تهیونگ ببین من الان خوبم
تهیونگ: حداقل صبر می کردی امشب کارم و باهات میکردم بعد
ات: تهیونگااا(داد)
تهیونگ: شوخی کردم
ویو ات
دیدم بغل،،،م کردم
چقدر دلم برای بغل کردنش تنگ شده بود
ات: تهیونگ میشه از اینجا بریم
تهیونگ: یکم دیگه استراحت کن
ات: خوبم
تهیونگ: بریم خونه تنبیهت میکنم
ات: برای چی؟
تهیونگ: برای اینکه میخواستی منو تنها بزاری
ات: الان که فکر میکنم بهتره که اینجا بمونم و بیشتر استراحت کنم
تهیونگ: ای دختر تو با این کارات منو دیوونه میکنی
ات: پس چی من با همین کارا به تو رسیدم دیگه
تهیونگ: انقدر بلبل زبونی نکن همین جا کارتو...
ویو تهیونگ
دستشو روی لبا//م گذاشت
ات: تهیونگ بس کن من غلط کردم دیگه حرف نمیزنم
ویو ات
دیدم دستشو روی دستم گذاشت بعد دستمو از لبا//ش دور کرد
تهیونگ: خجالت میکشی
ات: آخه اينجا
تهیونگ: به هر حال که مال منی
ات: (حرفی نزدم)
تهیونگ: نيستی؟ ...
#تهکوک #ویکوک #تهیونگ #جونگکوک #بی_تی_اس #رمان #فیک #سناریو
part_25
ات: این آقای خوشتیپ تنها اینجا چیکار میکنه؟
دیدم سرشو بالا آورد و به من نگاه کرد دستشو روی سرم گذاشت و موهامو نوازش می کرد
تهیونگ: اگه بلایی سرت میومد چی
...
دستشو گرفتم روی صورتم گذاشتم
ات: ببخشید
تهیونگ: (حرفی نزدم)
دستشو بو،،،سیدم
ات: چرا منو آوردی بیمارستان؟
...
تهیونگ: میخواستی منو تنها بزاری؟
ات: بهخاطر خودت اینکارو کردم
تهیونگ: واقعا فکر نکردی اگه بلایی سرت بیاد من نابود میشم چرا اینکارو باهام میکنی
ات: تهیونگ ببین من الان خوبم
تهیونگ: حداقل صبر می کردی امشب کارم و باهات میکردم بعد
ات: تهیونگااا(داد)
تهیونگ: شوخی کردم
ویو ات
دیدم بغل،،،م کردم
چقدر دلم برای بغل کردنش تنگ شده بود
ات: تهیونگ میشه از اینجا بریم
تهیونگ: یکم دیگه استراحت کن
ات: خوبم
تهیونگ: بریم خونه تنبیهت میکنم
ات: برای چی؟
تهیونگ: برای اینکه میخواستی منو تنها بزاری
ات: الان که فکر میکنم بهتره که اینجا بمونم و بیشتر استراحت کنم
تهیونگ: ای دختر تو با این کارات منو دیوونه میکنی
ات: پس چی من با همین کارا به تو رسیدم دیگه
تهیونگ: انقدر بلبل زبونی نکن همین جا کارتو...
ویو تهیونگ
دستشو روی لبا//م گذاشت
ات: تهیونگ بس کن من غلط کردم دیگه حرف نمیزنم
ویو ات
دیدم دستشو روی دستم گذاشت بعد دستمو از لبا//ش دور کرد
تهیونگ: خجالت میکشی
ات: آخه اينجا
تهیونگ: به هر حال که مال منی
ات: (حرفی نزدم)
تهیونگ: نيستی؟ ...
#تهکوک #ویکوک #تهیونگ #جونگکوک #بی_تی_اس #رمان #فیک #سناریو
- ۳۴.۷k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط