کاش به دنیا نمیومدم
پارت 20
نمیدونم چرا وقتی یکی مجازات میشه ما دوتا برادر خوشحال میشیم
فلش بک وقتی زنگ تفریح شد
ویو کویین
داشتم از در میرفتم بیرون که چشم به الینا خورد که به دیوار تکیه داده بود منو نگاه کرد ولی من نگاهمو ازش گرفتمو رفتم
ویو الینا
افتادم دنبالش تا از دلش در بیارم
-کویین یه لحظه گوش کن ببین چی میگم
2نیوفت دنبالم آبروم میره
-چی
2گفتم نیا دنبالم نمی خوام همین که تازه اومدم منو با تو ببینن برام بده
-خب
-چرا بده
همینجور که اون داشت جلو جلو راه میرفت و منم دنبالش بودم گفت
2خجالت میکشم از اینکه منو با تو ببینن
اینو گفت و رفت منم همونجا وایستادم و خشکم زد تقریبا 6.7 ثانیه اونجوری مونده بودم که یهویی برگشتم تهیونگ و یونگی رو دیدم اینبار افتادم دنبال اونا
-تهیونگاااا میشه ازت یه خواهشی بکنم
تهیونگ وایستاد و با یه لحن جدی برگشت سمتم و گفت
+بکن
-میشه با مدیر حرف بزنی کلاسمو عوض کنم
ابروهاش حالت سوالی گرفت یه نگاه به کفشام کرد و یه نگاه به صورتم و با همون لحن تعجب گفت
+چرا می خوای کلاستو عوض کنی
به زور جلوی بغضمو گرفتم و گفتم
-تو اون کلاس مسخره میشم دوست ندارم اونجا بمونم
تهیونگ هیچی نگفت انگار اونم از دستم خسته بود برگشت اونور و گفت باشه بعدشم رفت یونگی هم موند و با چهره مغروی سر تا پامو نگاه کرد و رفت
خیلی حس بدی داشتم رفتم خلوت ترین گوشه حیاط یعنی پشت جاهای پارک و جلوی ساختمون استخر رو یه صندلی نشستم تو جیبم یه آبنبات چوبی بود (🍭از اینا نه ها از اونا که آدامس داره🤣😂) درش آوردم بازش کردم و گذاشتم تو دهنم و مستقیم به جلوم نگاه کردم تقریباً دو سه دیقه به جلو نگاه کردم که یه نفسایی رو از پشت حس کردم سریع برگرشتم به پشت نگاه کردم
سانی بود یه نفس راحت کشیدم و گفتم
-بابا ترسیدم چته
0آی عن منو ببین که برات تغذیه آوردم
-واقعا ببخشید حالا تغذیه ها چیه
0ایششششششش برات موچی ژاپنی آوردم
-ای جانم واقعاااااا
0آره دیگه من مث تو نیستم که یه چیزی بیارم تعارف نکنم
یه لبخند زدم و تا در ظرفو باز کرد یه موچی برداشتم و گازش زدم
0گوه حداقل بزار تعارف کنم
-مگه تو صبح گذاشتی من ماکارون هارو تعارف کنم تا برداری
0خفه شو بابا بتق
-😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
ادامه دارد......
ساری بابت فحشا😂😂😂😂😂
نمیدونم چرا وقتی یکی مجازات میشه ما دوتا برادر خوشحال میشیم
فلش بک وقتی زنگ تفریح شد
ویو کویین
داشتم از در میرفتم بیرون که چشم به الینا خورد که به دیوار تکیه داده بود منو نگاه کرد ولی من نگاهمو ازش گرفتمو رفتم
ویو الینا
افتادم دنبالش تا از دلش در بیارم
-کویین یه لحظه گوش کن ببین چی میگم
2نیوفت دنبالم آبروم میره
-چی
2گفتم نیا دنبالم نمی خوام همین که تازه اومدم منو با تو ببینن برام بده
-خب
-چرا بده
همینجور که اون داشت جلو جلو راه میرفت و منم دنبالش بودم گفت
2خجالت میکشم از اینکه منو با تو ببینن
اینو گفت و رفت منم همونجا وایستادم و خشکم زد تقریبا 6.7 ثانیه اونجوری مونده بودم که یهویی برگشتم تهیونگ و یونگی رو دیدم اینبار افتادم دنبال اونا
-تهیونگاااا میشه ازت یه خواهشی بکنم
تهیونگ وایستاد و با یه لحن جدی برگشت سمتم و گفت
+بکن
-میشه با مدیر حرف بزنی کلاسمو عوض کنم
ابروهاش حالت سوالی گرفت یه نگاه به کفشام کرد و یه نگاه به صورتم و با همون لحن تعجب گفت
+چرا می خوای کلاستو عوض کنی
به زور جلوی بغضمو گرفتم و گفتم
-تو اون کلاس مسخره میشم دوست ندارم اونجا بمونم
تهیونگ هیچی نگفت انگار اونم از دستم خسته بود برگشت اونور و گفت باشه بعدشم رفت یونگی هم موند و با چهره مغروی سر تا پامو نگاه کرد و رفت
خیلی حس بدی داشتم رفتم خلوت ترین گوشه حیاط یعنی پشت جاهای پارک و جلوی ساختمون استخر رو یه صندلی نشستم تو جیبم یه آبنبات چوبی بود (🍭از اینا نه ها از اونا که آدامس داره🤣😂) درش آوردم بازش کردم و گذاشتم تو دهنم و مستقیم به جلوم نگاه کردم تقریباً دو سه دیقه به جلو نگاه کردم که یه نفسایی رو از پشت حس کردم سریع برگرشتم به پشت نگاه کردم
سانی بود یه نفس راحت کشیدم و گفتم
-بابا ترسیدم چته
0آی عن منو ببین که برات تغذیه آوردم
-واقعا ببخشید حالا تغذیه ها چیه
0ایششششششش برات موچی ژاپنی آوردم
-ای جانم واقعاااااا
0آره دیگه من مث تو نیستم که یه چیزی بیارم تعارف نکنم
یه لبخند زدم و تا در ظرفو باز کرد یه موچی برداشتم و گازش زدم
0گوه حداقل بزار تعارف کنم
-مگه تو صبح گذاشتی من ماکارون هارو تعارف کنم تا برداری
0خفه شو بابا بتق
-😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
ادامه دارد......
ساری بابت فحشا😂😂😂😂😂
۷.۵k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.