پارت 36 خون ملکه خاص
پارت 36 خون ملکه خاص
که گفتم هیچی راستی نگاه کرلی خیلی خوشگل تر نشده
( ویو کوک )
نمیدونم چی شد که ی دفعه ی ماشین با سرعت اومد تو و کرلی رو زیر کرد که ا.ت دیونه شده بود داد میزد و بدنش میلرزید وقتی اونجوری دیدمش ترجیح میدادم بمیرم پس سریع رفتم سمتش گفتم آروم باش که خیلی بی حس بلند شدشد گفتم چی شده من خوبم و رفتم تو اتاق که کوک دنبالم اومد و رفت سمت عمارت منم پشتش رفتم که وارد اتاق شد و در رو بست منم پشتش رفتم و گفتم چی شده که گفت گفتم هیچی راستی نگاه کرلی خیلی خوشگل تر تعجب کردم منظورش چی بود که شروع کرد به خندیدن طوری رفتار میکرد انگار داشت کرلی رو ناز میکرد چرا اونجوری شده بود زنگ زدم به نامجون می دونم که روان شناس نیست اما از اونها هم بهتره
( علامت نامجون ! )
! سلام چیزی شده که خبری هم از ما گرفتی ( خنده )
_ نامجون ا.ت روانی شده
! برای چی ( نگران )
- ی ماشین که هیچ سر نشینی نداشت کرلی رو زیر کرد اما ا.ت اول داد میزد و گریه میکرد اما الان داره طوری رفتار میکنه که انگار داره با کرلی بازی میکنه
! چیزی هم با داد و گریه میگفت
_ اره میگفت دوباره نه امکان نداره تقصیر منه و همچنین چیزا
! دارم میام اونجا مراقب ا.ت باش تا بیام
نامجون بعد ی ربع رسید و سریع گفت ا.ت کجاست منم گفتم اتاق که رفت سمت اتاق وارد اتاق شد بعد ی ساعت اومد بیرون و گفت درست فکر میکردم اون بیماری روانی داره که خودش ناخواسته همه چیز رو گفت چون میخواد سریع خوب بشه
وقتی نامجون اون حرف رو زد دلم برای ا.ت سوخت هیچ وقت نتونست بخنده اول که خانواده اش بعد دوستاش حالا هم من که قراره بکشمش
از نامجون پرسیدم چجوری حالش رو خوب کنم
که گفت باید کرلی رو زنده کنیم
از حرف نامجون تعجب کردم چون میدونستم منظورش چیه
! کوک میدونم برات سخته اما باید خون ا.ت رو بخوری با اینکه الان خیلی بد مزه است اما باید قدرتت زیاد بشه و بعد با همون ی دونه دانه زندگی کرلی رو زنده کنی انتخابش دست خودته چون اگه ادامه پیدا کنه به ی هفته نمیرسع که خودش رو میکشه
پایان پارت 36
که گفتم هیچی راستی نگاه کرلی خیلی خوشگل تر نشده
( ویو کوک )
نمیدونم چی شد که ی دفعه ی ماشین با سرعت اومد تو و کرلی رو زیر کرد که ا.ت دیونه شده بود داد میزد و بدنش میلرزید وقتی اونجوری دیدمش ترجیح میدادم بمیرم پس سریع رفتم سمتش گفتم آروم باش که خیلی بی حس بلند شدشد گفتم چی شده من خوبم و رفتم تو اتاق که کوک دنبالم اومد و رفت سمت عمارت منم پشتش رفتم که وارد اتاق شد و در رو بست منم پشتش رفتم و گفتم چی شده که گفت گفتم هیچی راستی نگاه کرلی خیلی خوشگل تر تعجب کردم منظورش چی بود که شروع کرد به خندیدن طوری رفتار میکرد انگار داشت کرلی رو ناز میکرد چرا اونجوری شده بود زنگ زدم به نامجون می دونم که روان شناس نیست اما از اونها هم بهتره
( علامت نامجون ! )
! سلام چیزی شده که خبری هم از ما گرفتی ( خنده )
_ نامجون ا.ت روانی شده
! برای چی ( نگران )
- ی ماشین که هیچ سر نشینی نداشت کرلی رو زیر کرد اما ا.ت اول داد میزد و گریه میکرد اما الان داره طوری رفتار میکنه که انگار داره با کرلی بازی میکنه
! چیزی هم با داد و گریه میگفت
_ اره میگفت دوباره نه امکان نداره تقصیر منه و همچنین چیزا
! دارم میام اونجا مراقب ا.ت باش تا بیام
نامجون بعد ی ربع رسید و سریع گفت ا.ت کجاست منم گفتم اتاق که رفت سمت اتاق وارد اتاق شد بعد ی ساعت اومد بیرون و گفت درست فکر میکردم اون بیماری روانی داره که خودش ناخواسته همه چیز رو گفت چون میخواد سریع خوب بشه
وقتی نامجون اون حرف رو زد دلم برای ا.ت سوخت هیچ وقت نتونست بخنده اول که خانواده اش بعد دوستاش حالا هم من که قراره بکشمش
از نامجون پرسیدم چجوری حالش رو خوب کنم
که گفت باید کرلی رو زنده کنیم
از حرف نامجون تعجب کردم چون میدونستم منظورش چیه
! کوک میدونم برات سخته اما باید خون ا.ت رو بخوری با اینکه الان خیلی بد مزه است اما باید قدرتت زیاد بشه و بعد با همون ی دونه دانه زندگی کرلی رو زنده کنی انتخابش دست خودته چون اگه ادامه پیدا کنه به ی هفته نمیرسع که خودش رو میکشه
پایان پارت 36
۲.۲k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.