لبخندزد و پیاده شدمنم سریع پیاده شدم و راه افتادیم سمت

لبخندزد و پیاده شد..منم سریع پیاده شدم و راه افتادیم سمت در ورودی...یهو‌ کوک خودشو بهم نزدیک کرد و دستمو گرفت...بهش نگاه کردم که چشمک زد...+اینجوری بهتره....
بدون اینکه چیزی بگم به راهم ادامه دادم..به محض اینکه رسیدیم داخل یه مرد که یه دفتر دستش بود دویید سمتمون
_سلام اقای کیم
و روکرد سمت من و سرشو خم کرد.. منم سلام کردم
_آقای جئون سریع برید اتاق آقای کیم...
خیلی عصبی بودن سراغ شمارو میگرفتن
سرشو تکون داد و روکرد سمت من
+تو با یوری برو تا منم برم ببینم ته چیکارم داره..
_باشه.. بازم ممنون
و سرمو خم کردم.
کوک ک رفت دختر که اسمش یوری بود اومد سمتم
+شما باید خانم لی باشید درسته؟
_بله خودمم
+دنبالم بیاید
و راه افتاد.. منم دنبالش راه افتادم.. پاهام از استرس میلرزید... دم یکی از اتاقا وایساد
+بفرمایید.. رفتین داخل بگید آقای جئون سفارشتون کرده بقیشو دیگه خودشون درست میکنن
_بله.. ممنونم..
لبخند زد و رفت منم تقه ای به در زدم و رفتم داخل...یه دختر پشت میز نشسته بود... سرمو خم کردم
_سلام
+سلام... شما باید خانوم لی باشید درسته؟
_بله بله...
+خب بفرمایید بشینید
#صدای_تو
#p18
دیدگاه ها (۰)

روی نزدیک ترین صندلی بهش نشستم+قبلا تجربه کار توی جای دیگه د...

دستشو سمتم دراز کرد.. باهاش دست دادم+من یونا هستم... کانگ یو...

خودشم حدود پنج دقیقه بعد سوار ماشین شد وراه افتادیم...+خب او...

_اقاااای کوکککک من واسه این لباسه کفشششش ندارمممم...همونطور ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲

ازدواج اجباریP:3

برمیگردمپارت : 62( جنی ) از میخواستم ماسکشو بده پایین اما او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط