فیک جداناپذیر پارت ۹۳
فیک جداناپذیر پارت ۹۳
از زبان ات
از ترس چشم دوخته بودم به کفشام می تونستم نگاه سنگین و عصبیه جونگ کوک رو روم حس کنم هی اطراف تخت رژه می رفت و دستی به موهاش می کشید
جونگ کوک: آخه پیش خودت چی فکر کردی که فرار کردی موهاتو رنگ کردی ناخون گذاشتی به خودت اجازه دادی کوتاه شون کنی بهت هشدار دادم اگه دستت به موهات بخوره فلجت می کنم حالا هم همین کارو می کنم چون خودت خواستی چقدر بهت زمان دادم چقدر بهت آزادت گذاشتم که فکر فرار به سرت زده
جواب منو بده چرا می خواستی فرار کنی چی برات کم گزاشتم؟ من این همه صبر کردم فقط بخاطر تو فقط بخاطر اینکه تو راحت باشی خواسته هامو زیر پام له کردم
حالا دیگه خیلی خودخواهی که به خودت اجازه میدی هر کاری که می خوای با دلم کنی اصلا من برات مهم هستم می دونی هربار داری زخم دلمو بیشتر میکنی انگار نمک ریختی رو زخمم که دیگه هیچ دردی رو حس نمی کنم
حرفای سرزنش وارش رو با داد می گفت کم کم دیگه داشتم نفس کم می آوردم خالم داشت بد میشد نفس نفس می زدم دستمو گذاشتم جلوی سینم و سعی می کردم نفسامو منظم کنم نیاز به اسپری تنفسم داشتم
جونگ کوک: با این تیپ رفتی کلاپ فکر کردی خیلی خفن شدی؟ اگه یکم دیگه دیر می رسیدیمو اون حرومزاده ها بهت تجاوز می کردن چی؟ چی پیش خودت فکر کردی؟ لباستو از وسط جر دادن نه می خواستن لمست کنن؟ اون اندام فقط متعلق به من
ظاهراً اینجوری حرف حساب حالیت نمیشه امشب خوب حالیت میکنم که قدرت دست کیه امشب که خوب تنبیه شدی میفهمی نباید هیچ وقت جلومو می گرفتی و زبون درازی می کردی
دیگه نفسام داشت به آخر می رسید سریع اومد رو تختو پرتم کرد رو تخت و لباسمو با لباساشو جر داد حالا دیگه هر دو تامون کاملا لخت شده بودیم
اصماتش رو نمی زارم اما یه چیز خیلیییییییییی بد و ناجور تصور کنینن که ات وسطاش از هوش رفت و جونگ کوک هم چتری های بلند ات رو با قیچی تو حمون کوتاه کرد
یه چیزی تصور کنینن که باعث میشه ات نتونه دیگه کاملا راه بره ولی هنوز فلج نشده جونگ کوک یکم رحم کرده
نکته: جونگ کوک به ات تجاوز نکرده و خود ات هم از این بابت لذتشو برده و کاملا با رضایت ات بوده درسته که جونگ کوک شروعش کرد ولی ات خودشم می خواست وقتی ترسش از بین رفت دیگه کاملا راضی شد و شل کرد و لذتش رو برد
از زبان ات
از ترس چشم دوخته بودم به کفشام می تونستم نگاه سنگین و عصبیه جونگ کوک رو روم حس کنم هی اطراف تخت رژه می رفت و دستی به موهاش می کشید
جونگ کوک: آخه پیش خودت چی فکر کردی که فرار کردی موهاتو رنگ کردی ناخون گذاشتی به خودت اجازه دادی کوتاه شون کنی بهت هشدار دادم اگه دستت به موهات بخوره فلجت می کنم حالا هم همین کارو می کنم چون خودت خواستی چقدر بهت زمان دادم چقدر بهت آزادت گذاشتم که فکر فرار به سرت زده
جواب منو بده چرا می خواستی فرار کنی چی برات کم گزاشتم؟ من این همه صبر کردم فقط بخاطر تو فقط بخاطر اینکه تو راحت باشی خواسته هامو زیر پام له کردم
حالا دیگه خیلی خودخواهی که به خودت اجازه میدی هر کاری که می خوای با دلم کنی اصلا من برات مهم هستم می دونی هربار داری زخم دلمو بیشتر میکنی انگار نمک ریختی رو زخمم که دیگه هیچ دردی رو حس نمی کنم
حرفای سرزنش وارش رو با داد می گفت کم کم دیگه داشتم نفس کم می آوردم خالم داشت بد میشد نفس نفس می زدم دستمو گذاشتم جلوی سینم و سعی می کردم نفسامو منظم کنم نیاز به اسپری تنفسم داشتم
جونگ کوک: با این تیپ رفتی کلاپ فکر کردی خیلی خفن شدی؟ اگه یکم دیگه دیر می رسیدیمو اون حرومزاده ها بهت تجاوز می کردن چی؟ چی پیش خودت فکر کردی؟ لباستو از وسط جر دادن نه می خواستن لمست کنن؟ اون اندام فقط متعلق به من
ظاهراً اینجوری حرف حساب حالیت نمیشه امشب خوب حالیت میکنم که قدرت دست کیه امشب که خوب تنبیه شدی میفهمی نباید هیچ وقت جلومو می گرفتی و زبون درازی می کردی
دیگه نفسام داشت به آخر می رسید سریع اومد رو تختو پرتم کرد رو تخت و لباسمو با لباساشو جر داد حالا دیگه هر دو تامون کاملا لخت شده بودیم
اصماتش رو نمی زارم اما یه چیز خیلیییییییییی بد و ناجور تصور کنینن که ات وسطاش از هوش رفت و جونگ کوک هم چتری های بلند ات رو با قیچی تو حمون کوتاه کرد
یه چیزی تصور کنینن که باعث میشه ات نتونه دیگه کاملا راه بره ولی هنوز فلج نشده جونگ کوک یکم رحم کرده
نکته: جونگ کوک به ات تجاوز نکرده و خود ات هم از این بابت لذتشو برده و کاملا با رضایت ات بوده درسته که جونگ کوک شروعش کرد ولی ات خودشم می خواست وقتی ترسش از بین رفت دیگه کاملا راضی شد و شل کرد و لذتش رو برد
۴۶.۱k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.