4-Pårt
#4-Pårt
نازلی:-به ابعاد هندونه بودنت منو ببخش چیتوز
رها:-بزار کلاس تموم شه نقشع جنگیتو سرش خراب کرد
نازلی:-یه اشی برای اون مرتیکه بالکن دار اگه نساختم با اون شکمش
رها:-فقط بشینیم بخندیم اخ جون
نازلی:-پوست اون مرتیکه دو نقطه ای کندس
رها پرید مثل ماده ببر وحشی امازون رفت وازلین رو اورد البته زادگاه رها امازون گفتم خبر داشته باشید😂از اونجایی استادمون خر اولین نفر خارج میشه انگار به روز نگهش داشتیم فرار میکنه ؛اگه یه شعله قلم کاری برات نپختم که توش قلم پای خودتو توش نریختم
هاهاهاها(خنده شیطان)
قبل زنگ پریدم و وازلین رو مالیدم کف زمین که روبه روش کلاسمو نه رها کشیک میداد کسی نمیبنه
من اب سرم گذشته بود کینه بوقلمونی ازش داشتم مرتیکه رو
قشنگ که وازلین رو کف زمین خالی کرد رها با صدایی که رگهای خنده توش موج میزد گفت
رها:-نازلی دهنت سرویس درسته گاهی باهم دعوا داریم ولی من برم باتو رئیس جمهور امریکارو بکشم هیشکی نمیفهمه بعد شیطان میاد کلاس خصوصیت
نازلی:-هه شیطان که سهله یه کاری کنم این محسنی از کنارم رد میشه دوتا پا که کمه ۱۵ تا پیدا کنه فقط فراره کنه
رها هم له حرفم خندید و مثل جت رفتیم پشت ستون قایم شدیم و منتظر اثر جاودانه بوپیم که قراره ببینه
دیگه وشمای ابروی محسنی میریزه هاها
وقت تموم شدن کلاس شدن طبق عادت استاد اومدبیرون
رها:این لحظه رو باید تو داستان های کودکان بالای ۱۸ سال باید بنویسند
یهو پای محسنی رفت رو وازلینا و صحنه اسلو موشن بود که یهو محسنی کله ملق شد وکیف افتاد پس کله ای تاسش که مثل اتوبان کرج صافه
و من تحمل نکردم و عین خر که بهش تاینی و تیتاپ رو باهم دادن خندیدم
نازلی:-وااااای خدا مردمممم
و به خندیدم ادامه دادم داشتم که رها زد به شونم نگاه کردم بهش گفتم
نازلی:-چیه خبرت چرا میزنی بزار از این صحنه سوئ استفاده لازمو بکنم عن خشک
که با چشمش به جایی اشاره کرد رد نگاهشو گرفتم که دیدم محسنی داره با یه نگاه که یک عالمه مادرتو من صلوات فرستادم خاستی بود نگاه میکرد یا سکینه کبرا درسته اب سرم گذشته ولی اخراج میشمم ....
واستا بیینم از کجا معلوم کار من بوده منم مثل بقیه دارم میخندم یهو فارحه اومد سمت گفت
فارحه:-وای نازلی دهنت سرویس شما دوتا همکاری کنید تو مدرسه فاجعه عصر ۲۲ میلادی پیش میاد
ولی من داشتم به محسنی نگاه میکردم که داشت بچه هارو ساکت میکرد
رها یه نگاه به من کرد که منم نگاهش کردم که گفت
رها:-درست فک می کنی این سری اخراجیم
این عنترم وقت گیر اورده واسه ذهن خوانیاا
که صدای محسنی تو مغزم اکو شد
محسنی:-خانم های یاری مدیرت
رها:-مادرمون به عزامون نشینه حلوا با پودر نارگیل درسته نکنه صلوات
#رمان
#رمانتیک
#رمان_عاشقانه
#رمان_یادت_باشد
#اردیا
#دیانا
نازلی:-به ابعاد هندونه بودنت منو ببخش چیتوز
رها:-بزار کلاس تموم شه نقشع جنگیتو سرش خراب کرد
نازلی:-یه اشی برای اون مرتیکه بالکن دار اگه نساختم با اون شکمش
رها:-فقط بشینیم بخندیم اخ جون
نازلی:-پوست اون مرتیکه دو نقطه ای کندس
رها پرید مثل ماده ببر وحشی امازون رفت وازلین رو اورد البته زادگاه رها امازون گفتم خبر داشته باشید😂از اونجایی استادمون خر اولین نفر خارج میشه انگار به روز نگهش داشتیم فرار میکنه ؛اگه یه شعله قلم کاری برات نپختم که توش قلم پای خودتو توش نریختم
هاهاهاها(خنده شیطان)
قبل زنگ پریدم و وازلین رو مالیدم کف زمین که روبه روش کلاسمو نه رها کشیک میداد کسی نمیبنه
من اب سرم گذشته بود کینه بوقلمونی ازش داشتم مرتیکه رو
قشنگ که وازلین رو کف زمین خالی کرد رها با صدایی که رگهای خنده توش موج میزد گفت
رها:-نازلی دهنت سرویس درسته گاهی باهم دعوا داریم ولی من برم باتو رئیس جمهور امریکارو بکشم هیشکی نمیفهمه بعد شیطان میاد کلاس خصوصیت
نازلی:-هه شیطان که سهله یه کاری کنم این محسنی از کنارم رد میشه دوتا پا که کمه ۱۵ تا پیدا کنه فقط فراره کنه
رها هم له حرفم خندید و مثل جت رفتیم پشت ستون قایم شدیم و منتظر اثر جاودانه بوپیم که قراره ببینه
دیگه وشمای ابروی محسنی میریزه هاها
وقت تموم شدن کلاس شدن طبق عادت استاد اومدبیرون
رها:این لحظه رو باید تو داستان های کودکان بالای ۱۸ سال باید بنویسند
یهو پای محسنی رفت رو وازلینا و صحنه اسلو موشن بود که یهو محسنی کله ملق شد وکیف افتاد پس کله ای تاسش که مثل اتوبان کرج صافه
و من تحمل نکردم و عین خر که بهش تاینی و تیتاپ رو باهم دادن خندیدم
نازلی:-وااااای خدا مردمممم
و به خندیدم ادامه دادم داشتم که رها زد به شونم نگاه کردم بهش گفتم
نازلی:-چیه خبرت چرا میزنی بزار از این صحنه سوئ استفاده لازمو بکنم عن خشک
که با چشمش به جایی اشاره کرد رد نگاهشو گرفتم که دیدم محسنی داره با یه نگاه که یک عالمه مادرتو من صلوات فرستادم خاستی بود نگاه میکرد یا سکینه کبرا درسته اب سرم گذشته ولی اخراج میشمم ....
واستا بیینم از کجا معلوم کار من بوده منم مثل بقیه دارم میخندم یهو فارحه اومد سمت گفت
فارحه:-وای نازلی دهنت سرویس شما دوتا همکاری کنید تو مدرسه فاجعه عصر ۲۲ میلادی پیش میاد
ولی من داشتم به محسنی نگاه میکردم که داشت بچه هارو ساکت میکرد
رها یه نگاه به من کرد که منم نگاهش کردم که گفت
رها:-درست فک می کنی این سری اخراجیم
این عنترم وقت گیر اورده واسه ذهن خوانیاا
که صدای محسنی تو مغزم اکو شد
محسنی:-خانم های یاری مدیرت
رها:-مادرمون به عزامون نشینه حلوا با پودر نارگیل درسته نکنه صلوات
#رمان
#رمانتیک
#رمان_عاشقانه
#رمان_یادت_باشد
#اردیا
#دیانا
۱۰.۱k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.