سرمو به نشونه تاسف تکون دادم
سرمو به نشونه تاسف تکون دادم
_پدری که اینقد بی ادب باشه بچه ش چیمیشه؟ امیدوارم حداقل توی همچین موردی یونگ سوک شبیه تو نباشه...
دراز کشید کنار یونگ سوک و دستاشو باز کرد
+بیا بغلم
_این بچه هنوز نخوابیده...
به یونگ سوکنگاه کرد
+اینکه کامل خوابه
_نیست...
+من میگم هست..
اومد پشتم دراز کشید و بغلم کرد
یهو یونگ سوک شروع کرد به گریه کردن...
_دیدی میگم بیداره...
ته اروم با لگد زد به کمرم و ازم جدا شد...
+با این بچه تربیت کردنت...
زدم زیر خنده...
_چرانمیخوای قبول کنی که یونگ سوک خود توعه فقط توی سایز کوچیکتر...؟
روکرد سمت یونگ سوک و انگشت اشارشوسمتش گرفت:
+اینسری بخوای مزاحم کارای من بشی میدم بَم بخورتت
روکردم سمتش و با اعتراض گفتم:
_عهههه یعنی چیییی؟
+همینکه گفتم...منم دل دارم
دستمو کشیدم روی سر یونگ سوک که داشت با تعجب نگامون میکرد...
_گوشنده مامانی...بابات همیشه اینقد بدجنسه
+من بدجنسم؟
_بله
با حرص خندید
+فکر نمیکنی بدجنس تویی که یه سال خودتو ازم گرفتی؟
زدم توحرفش
_لطفا دیگه راجب اون یه سال کوفتی چیزینگو
نشست رو تخت و سرمو گذاشت رو پاش و دستشو کشید توموهام
+دیگه نمیگم
_افرین پسر خوب...
+دلم حتی برای موهاتم تنگ شده بود
لبخند زدم و چشامو بستم
_میتونی بخریشون
+چرا بخرم وقتی مال خودمه؟
_نمیدونم...فکر کنم خوابم میاد هذیون میگم
+بگیر بخواب...
سرمو تکون دادم:
_اگه ببره...
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود.... نفهمیدم کی خوابم برد
.....................
#صدای_تو
# 64
_پدری که اینقد بی ادب باشه بچه ش چیمیشه؟ امیدوارم حداقل توی همچین موردی یونگ سوک شبیه تو نباشه...
دراز کشید کنار یونگ سوک و دستاشو باز کرد
+بیا بغلم
_این بچه هنوز نخوابیده...
به یونگ سوکنگاه کرد
+اینکه کامل خوابه
_نیست...
+من میگم هست..
اومد پشتم دراز کشید و بغلم کرد
یهو یونگ سوک شروع کرد به گریه کردن...
_دیدی میگم بیداره...
ته اروم با لگد زد به کمرم و ازم جدا شد...
+با این بچه تربیت کردنت...
زدم زیر خنده...
_چرانمیخوای قبول کنی که یونگ سوک خود توعه فقط توی سایز کوچیکتر...؟
روکرد سمت یونگ سوک و انگشت اشارشوسمتش گرفت:
+اینسری بخوای مزاحم کارای من بشی میدم بَم بخورتت
روکردم سمتش و با اعتراض گفتم:
_عهههه یعنی چیییی؟
+همینکه گفتم...منم دل دارم
دستمو کشیدم روی سر یونگ سوک که داشت با تعجب نگامون میکرد...
_گوشنده مامانی...بابات همیشه اینقد بدجنسه
+من بدجنسم؟
_بله
با حرص خندید
+فکر نمیکنی بدجنس تویی که یه سال خودتو ازم گرفتی؟
زدم توحرفش
_لطفا دیگه راجب اون یه سال کوفتی چیزینگو
نشست رو تخت و سرمو گذاشت رو پاش و دستشو کشید توموهام
+دیگه نمیگم
_افرین پسر خوب...
+دلم حتی برای موهاتم تنگ شده بود
لبخند زدم و چشامو بستم
_میتونی بخریشون
+چرا بخرم وقتی مال خودمه؟
_نمیدونم...فکر کنم خوابم میاد هذیون میگم
+بگیر بخواب...
سرمو تکون دادم:
_اگه ببره...
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود.... نفهمیدم کی خوابم برد
.....................
#صدای_تو
# 64
۶.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.