Pt 10
Pt 10
گیر افتادم
منو سولا حسابی باهم دوست شده بوديم
اون توی یه کلاس دیگه بود اما واقعا وقت گذروندن باهاش حالمو خوب میکرد
(شب)
ا/ت:نع مامان نع بابا نع تهیون انگار خونه خالیه خالیه
رفتن نودل درست کردم و نشستم رو مبل داشتم فیلم زیبای حقیقی نگاه میکردم که خود به خود تلوزیون خودش رفت رو یه شبکه دیگه
رفتم رو یه شبکه دیگع کع تلوزیون خاموش شد ترسیدم
اخه این همه روز با مامان بابا بعد یهو تنهایی یکم سخته تا عادت کنم
خیلی اتفاق های خود و ناگهانی داشت میوفتاد کع یهو ساد جونگ کوم افتادم شاید اون باشه یاهم تهیونگ!
تنها کسی کع داشتم سولا بود برای همین به سولا زنگ زدم
(پشت تلفن)
سولا:سلام ا/ت خوبی
ا/ت:میشه بیای خونم؟
سولا:چیشده؟ اتفاق بدی افتاده؟؟
ا/ت:خب راستش ارل یه اتفاق هایی افتاده کع باید برات بگم فقط بیا باش
سولا:اوک الان میام
بعد از چند دیقه سولا اومد
ا/ت:راستش چجوری خونمو پیدا کردی؟
سولا:از ردیاب استفاده کردم
ا/ت:کی بهم ردیاب زدی
سولا:وایشش چقد سوال میپرسی
ا/ت:باشه باشه دیگع سوال نمیپرسم
سولا:خب چیشد کع بهم گفتی بیام؟
ا/ت:خب راستش
همه اون اتفاقی کع اون شب برام افتاد رو برای تعریف کردم
سولا:پس یعنی واقعن نزدیک بود چع بمیری؟ بعد یه کسی هم نگفتی؟ حتی به خانوادت؟؟؟
ا/ت:همون شب از کع اومدم خونه هیچیشو یادم نیس بعد صبح کع بیدار شدم همشون رفته بودن فقط یه نامه بود
سولا:همچین اتفاقی برات افتاده میخوای تنها زندگی کنی؟ کی خانوادت میان؟
ا/ت:نمیدونم
ولش کن بیا بریم سریال ببینیم من داشتم زیبای حقیقی رو نگاه میکردم
سولا:عه تو هم نگاه میکنی
ا/ت:سریال باحالیه حس میکنم اون دخترم
سولا:عه اگع اینطوره منم سوهو عم
ا/ت:جرر تو اونم سوهو تو کع مؤنثی
سولا:اونش مهم نی
همینجور چع داشتیم باهم حرف میزدیم صدای زنگ در اومد
سولا:بجز من کسی دیگع ای هم دعوت کرده بودی؟
ا/ت:نه بخدا
رفتم در رو اروم باز کردم
_سلام پیتزا رسونم پیتزاتون رو اوردم
ا/ت:م. من کع پیتزا سفارش ندادم
_اما ادرس همینجاس
ا/ت:سولا تو پیتزا سفارش دا..
یه پارچه سیاه جلوی دهنم گرفته شد کع دیگع هیچی نفهمیدم سیاهی مطلق
چطور؟؟؟ بچه ها من که رو کع اینجوری مینویسم دگع به بزرگی خودتون ببخشید
خوشحال میشم اگع حمایت کنید🙁
گیر افتادم
منو سولا حسابی باهم دوست شده بوديم
اون توی یه کلاس دیگه بود اما واقعا وقت گذروندن باهاش حالمو خوب میکرد
(شب)
ا/ت:نع مامان نع بابا نع تهیون انگار خونه خالیه خالیه
رفتن نودل درست کردم و نشستم رو مبل داشتم فیلم زیبای حقیقی نگاه میکردم که خود به خود تلوزیون خودش رفت رو یه شبکه دیگه
رفتم رو یه شبکه دیگع کع تلوزیون خاموش شد ترسیدم
اخه این همه روز با مامان بابا بعد یهو تنهایی یکم سخته تا عادت کنم
خیلی اتفاق های خود و ناگهانی داشت میوفتاد کع یهو ساد جونگ کوم افتادم شاید اون باشه یاهم تهیونگ!
تنها کسی کع داشتم سولا بود برای همین به سولا زنگ زدم
(پشت تلفن)
سولا:سلام ا/ت خوبی
ا/ت:میشه بیای خونم؟
سولا:چیشده؟ اتفاق بدی افتاده؟؟
ا/ت:خب راستش ارل یه اتفاق هایی افتاده کع باید برات بگم فقط بیا باش
سولا:اوک الان میام
بعد از چند دیقه سولا اومد
ا/ت:راستش چجوری خونمو پیدا کردی؟
سولا:از ردیاب استفاده کردم
ا/ت:کی بهم ردیاب زدی
سولا:وایشش چقد سوال میپرسی
ا/ت:باشه باشه دیگع سوال نمیپرسم
سولا:خب چیشد کع بهم گفتی بیام؟
ا/ت:خب راستش
همه اون اتفاقی کع اون شب برام افتاد رو برای تعریف کردم
سولا:پس یعنی واقعن نزدیک بود چع بمیری؟ بعد یه کسی هم نگفتی؟ حتی به خانوادت؟؟؟
ا/ت:همون شب از کع اومدم خونه هیچیشو یادم نیس بعد صبح کع بیدار شدم همشون رفته بودن فقط یه نامه بود
سولا:همچین اتفاقی برات افتاده میخوای تنها زندگی کنی؟ کی خانوادت میان؟
ا/ت:نمیدونم
ولش کن بیا بریم سریال ببینیم من داشتم زیبای حقیقی رو نگاه میکردم
سولا:عه تو هم نگاه میکنی
ا/ت:سریال باحالیه حس میکنم اون دخترم
سولا:عه اگع اینطوره منم سوهو عم
ا/ت:جرر تو اونم سوهو تو کع مؤنثی
سولا:اونش مهم نی
همینجور چع داشتیم باهم حرف میزدیم صدای زنگ در اومد
سولا:بجز من کسی دیگع ای هم دعوت کرده بودی؟
ا/ت:نه بخدا
رفتم در رو اروم باز کردم
_سلام پیتزا رسونم پیتزاتون رو اوردم
ا/ت:م. من کع پیتزا سفارش ندادم
_اما ادرس همینجاس
ا/ت:سولا تو پیتزا سفارش دا..
یه پارچه سیاه جلوی دهنم گرفته شد کع دیگع هیچی نفهمیدم سیاهی مطلق
چطور؟؟؟ بچه ها من که رو کع اینجوری مینویسم دگع به بزرگی خودتون ببخشید
خوشحال میشم اگع حمایت کنید🙁
۷.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.