تو اونو انتخاب کردی...؟ part 13
جیمین بعد از شنیدن این حرف با تاسف سر تکون داد از اتاق خارج شد
جیمین ویو:
باید با جین حرف بزنم مگه چی گفته که انقدر این پسر بهم ریخته؟ به میز کارینا رسیدم
° خانم لی، اقای جئون کارتون دارن گفت یه قهوه هم براش ببری.
کارینا با شنیدن این حرف خوشحال شد، بلند شد حرف جیمین رو تایید کرد
=چشم الان میبرم براشون
بعد از درست کردن قهوه پیش جئون رفت توی راه همش با خودش غر میزد که چرا نمیتونه بیشتر نزدیک جئون بشه
=لعنتی، یه جوری دوستاش چسبیدن بهش که نمیتونم بیشتر باهاش وقت بگذرونم ، اون زن عوضیشم که هی بهش زنگ میزنه نمیزاره دو دقیقه راحت باشم ایشش
ضربه ای به در زد
-بیا تو
بعد از شنیدن اجازه ورود وارد دفتر شد
سمت میز رفت تا قهوه رو به جئون برسونه
جونگکوک ویو:
فکر کردم شاید یکی از کارمندا باشن حوصلشونو نداشتم، با دیدن کارینا لبخندی زدم سمتش رفتم قهوه رو از دستش گرفتم
-ممنونم کارینا نمیخواد زحمت بکشی خودم برمیدارم، مرسی.
کارینا خندید بعد از دیدن چهره جئون نگران سمتش رفت
=جونگکوک کاری با من داشتی؟چیشده چرا انقدر اشفته ای؟
کوک اهی کشید سمت میز رفت قهوه رو گذاشت دوباره پشت میز نشست
دستش رو روی صورتش کشید و کمی چشمش رو مالید
-نمیدونم کارینا! فقط میدونم نیاز به استراحت و ارامش دارم همشون خیلی دارن بهم سخت میگیرن نمیدونم چطور توجیهشون کنم..
کارینا اروم نزدیک شد پشت جئون رفت، دستش رو روی شونش قرار داد با اون صحبت میکرد
=جونگکوک نیاز نیست انقدر سخت بگیری، میخوای بریم کافه یکم حرف بزنیم؟
جونگکوک لبخندی بخاطر نگرانی کارینا زد
-نه ممنون، کلی کار مونده نمیتونم بزارم همین جا بمونه
کارینا با شیطنت لبخندی زد
=پس، بزار بغلت کنم شاید یکم ارومتر شی؟
جونگکوک ویو:
اون خیلی مهربون بود، سعی داشت ارومم کنه
به گوشیم پیامی اومد ولی توجهی بهش نکردم و به حرف زدن ادامه دادم
-فکر نمیکنم ایده بدی باشه، شاید حالم بهتر شه
بلند شد رو به روی کارینا ایستاد که بغلش کنه
جیمین ویو:
باید با جین حرف بزنم مگه چی گفته که انقدر این پسر بهم ریخته؟ به میز کارینا رسیدم
° خانم لی، اقای جئون کارتون دارن گفت یه قهوه هم براش ببری.
کارینا با شنیدن این حرف خوشحال شد، بلند شد حرف جیمین رو تایید کرد
=چشم الان میبرم براشون
بعد از درست کردن قهوه پیش جئون رفت توی راه همش با خودش غر میزد که چرا نمیتونه بیشتر نزدیک جئون بشه
=لعنتی، یه جوری دوستاش چسبیدن بهش که نمیتونم بیشتر باهاش وقت بگذرونم ، اون زن عوضیشم که هی بهش زنگ میزنه نمیزاره دو دقیقه راحت باشم ایشش
ضربه ای به در زد
-بیا تو
بعد از شنیدن اجازه ورود وارد دفتر شد
سمت میز رفت تا قهوه رو به جئون برسونه
جونگکوک ویو:
فکر کردم شاید یکی از کارمندا باشن حوصلشونو نداشتم، با دیدن کارینا لبخندی زدم سمتش رفتم قهوه رو از دستش گرفتم
-ممنونم کارینا نمیخواد زحمت بکشی خودم برمیدارم، مرسی.
کارینا خندید بعد از دیدن چهره جئون نگران سمتش رفت
=جونگکوک کاری با من داشتی؟چیشده چرا انقدر اشفته ای؟
کوک اهی کشید سمت میز رفت قهوه رو گذاشت دوباره پشت میز نشست
دستش رو روی صورتش کشید و کمی چشمش رو مالید
-نمیدونم کارینا! فقط میدونم نیاز به استراحت و ارامش دارم همشون خیلی دارن بهم سخت میگیرن نمیدونم چطور توجیهشون کنم..
کارینا اروم نزدیک شد پشت جئون رفت، دستش رو روی شونش قرار داد با اون صحبت میکرد
=جونگکوک نیاز نیست انقدر سخت بگیری، میخوای بریم کافه یکم حرف بزنیم؟
جونگکوک لبخندی بخاطر نگرانی کارینا زد
-نه ممنون، کلی کار مونده نمیتونم بزارم همین جا بمونه
کارینا با شیطنت لبخندی زد
=پس، بزار بغلت کنم شاید یکم ارومتر شی؟
جونگکوک ویو:
اون خیلی مهربون بود، سعی داشت ارومم کنه
به گوشیم پیامی اومد ولی توجهی بهش نکردم و به حرف زدن ادامه دادم
-فکر نمیکنم ایده بدی باشه، شاید حالم بهتر شه
بلند شد رو به روی کارینا ایستاد که بغلش کنه
- ۱۵.۰k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط