part⁵⁷
part⁵⁷
بغضم هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد،، متوجه حضور ته شدم که پشتم بود سعی کردم بغضم رو از بین ببرم برگشتم سمتش و لبخند زدم و خواستم برم به سمت دیگه که حرفش متوقفم کرد چرا داری اینکارو میکنی باهام؟
_این انگشتر ها خیلی قشنگن ....همینا خوبه
بهش خیره بودم و چیزی نگفتم،نفس عمیقی کشیدم کارکنان که کنار ته بود شروع به صحبت کرد
کارکن:این کار خیلی خاصی هستش و توسط خانوم ات طراحی شده و هرکسی توانایی خریدن این انگشتر رو نداره*با لبخند
_اوه ات خیلی استعداد داری ها
لبخند ماسیده ای زدم و فقط به تکون دادن سرم اکتفا کردم :+من میرم بیرون حالم خوب نیست
چند تا از خرید ها رو که دست ته بود گرفتم و رفتم بیرون و با بغضی که تبدیل به گریه شده بود به سمت ماشین رفتم لعنت بهت کیم!(بگواقادهنتعادتکنه:|)
اتمام ویو ات
Tomorrow ¹²/⁰⁰pm
دخترک دفتر رو کنار گذاشت و با لبخند به معشوقش نگاه کرد
+خب کارا رو انجام دادم و با بچه ها هم هماهنگ کردم فقط میمونه لوسی که باهاش خودت باید باهاش صحبت کنی*اشاره به گوشی ته
ته به ات نگاهی انداخت و بعد از تکون دادن سرش گوشیش رو برداشت و به لوسی زنگ زد هنوز ²⁰ثانیه نشده بود که لوسی جواب داد:@سلام تدی.....
بعد از احوال پرسی عاشقانه ای که ته و لوسی داشتن ته حرف مهمونی رو وسط کشید:_فردا شب دورهمیه خونه ات حتما بیای
@عه چه یک دفعه ای مگه قرار نبود دعوتشون کنیم برای گفتن ماجرا؟
_میشه بعدا هم گفت ماجرا رو دارلینگ،دیر نمیشه ....
تموم مدت دخترک با غصه و حسرت به پسرک خیره بود و با هر قربون صدقه ای که برای لوسی میرفت حس میکرد قلبش تیکه تیکه میشه ،بعد از تموم شدن تماس ته دخترک بلند شد
+خب پس همه چی ردیف شد دیگه
_اوهوم *با لبخند
+من باید برم فرودگاه دنبال الکس
_باشه ،کی برمیگردی؟
+نمیدونم شاید خواهر برادریم خلوت کردیم*با خنده
_راحت باش*لبخند
ویو ات
وارد اتاقم شدم و از پنجره به بیرون خیره شدم هوا سرد بود برای اینکه از سرد بودن اطمینان کامل پیدا کنم هواشناسی رو چک کردم...بله هوا خیلی سرد میشه
وارد کلوزت شدم بعد از سخت تلاش کردن بلاخره تونستم یک لباس انتخاب کنم،از کلوزت اومدم بیرون و جلوی دراور ایستادم ،ساده بودن بهتر از هرچیزیه پس تنها رژ لب کالباسی برند شیگلم رو برداشتم و رو لبم به رقصیدن در اوردمش و بعد رفتم بیرون از اتاق....
¹²/⁰⁰am_roof of city(بام شهر)
+چرا دیگه منو یادش نمیاد *گریه
+خیلی دلتنگشم.... برای بوی تلخش برای بغل های گرمش برای بودن باهاش برای همه چیش *با جیغ و گریه
+اما الان خودم دارم برنامه های خواستگاری کردنش از لوسی رو میچینم*جیغ و گریه دوباره
×.....
(خیلیدرموردجزئیاتصحبتمیکنمنه؟)
شرایط:
follow/¹²⁰
comm/²⁰
بغضم هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد،، متوجه حضور ته شدم که پشتم بود سعی کردم بغضم رو از بین ببرم برگشتم سمتش و لبخند زدم و خواستم برم به سمت دیگه که حرفش متوقفم کرد چرا داری اینکارو میکنی باهام؟
_این انگشتر ها خیلی قشنگن ....همینا خوبه
بهش خیره بودم و چیزی نگفتم،نفس عمیقی کشیدم کارکنان که کنار ته بود شروع به صحبت کرد
کارکن:این کار خیلی خاصی هستش و توسط خانوم ات طراحی شده و هرکسی توانایی خریدن این انگشتر رو نداره*با لبخند
_اوه ات خیلی استعداد داری ها
لبخند ماسیده ای زدم و فقط به تکون دادن سرم اکتفا کردم :+من میرم بیرون حالم خوب نیست
چند تا از خرید ها رو که دست ته بود گرفتم و رفتم بیرون و با بغضی که تبدیل به گریه شده بود به سمت ماشین رفتم لعنت بهت کیم!(بگواقادهنتعادتکنه:|)
اتمام ویو ات
Tomorrow ¹²/⁰⁰pm
دخترک دفتر رو کنار گذاشت و با لبخند به معشوقش نگاه کرد
+خب کارا رو انجام دادم و با بچه ها هم هماهنگ کردم فقط میمونه لوسی که باهاش خودت باید باهاش صحبت کنی*اشاره به گوشی ته
ته به ات نگاهی انداخت و بعد از تکون دادن سرش گوشیش رو برداشت و به لوسی زنگ زد هنوز ²⁰ثانیه نشده بود که لوسی جواب داد:@سلام تدی.....
بعد از احوال پرسی عاشقانه ای که ته و لوسی داشتن ته حرف مهمونی رو وسط کشید:_فردا شب دورهمیه خونه ات حتما بیای
@عه چه یک دفعه ای مگه قرار نبود دعوتشون کنیم برای گفتن ماجرا؟
_میشه بعدا هم گفت ماجرا رو دارلینگ،دیر نمیشه ....
تموم مدت دخترک با غصه و حسرت به پسرک خیره بود و با هر قربون صدقه ای که برای لوسی میرفت حس میکرد قلبش تیکه تیکه میشه ،بعد از تموم شدن تماس ته دخترک بلند شد
+خب پس همه چی ردیف شد دیگه
_اوهوم *با لبخند
+من باید برم فرودگاه دنبال الکس
_باشه ،کی برمیگردی؟
+نمیدونم شاید خواهر برادریم خلوت کردیم*با خنده
_راحت باش*لبخند
ویو ات
وارد اتاقم شدم و از پنجره به بیرون خیره شدم هوا سرد بود برای اینکه از سرد بودن اطمینان کامل پیدا کنم هواشناسی رو چک کردم...بله هوا خیلی سرد میشه
وارد کلوزت شدم بعد از سخت تلاش کردن بلاخره تونستم یک لباس انتخاب کنم،از کلوزت اومدم بیرون و جلوی دراور ایستادم ،ساده بودن بهتر از هرچیزیه پس تنها رژ لب کالباسی برند شیگلم رو برداشتم و رو لبم به رقصیدن در اوردمش و بعد رفتم بیرون از اتاق....
¹²/⁰⁰am_roof of city(بام شهر)
+چرا دیگه منو یادش نمیاد *گریه
+خیلی دلتنگشم.... برای بوی تلخش برای بغل های گرمش برای بودن باهاش برای همه چیش *با جیغ و گریه
+اما الان خودم دارم برنامه های خواستگاری کردنش از لوسی رو میچینم*جیغ و گریه دوباره
×.....
(خیلیدرموردجزئیاتصحبتمیکنمنه؟)
شرایط:
follow/¹²⁰
comm/²⁰
۱۳.۱k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.