عشق پر دردسر پارت۴۴
#ممد
با شنیدن اینکه مامان و بابا قراره بیان خوشحال شدم ولی بیشتر تعجب کردم .
هی با خودم میگفتم که اون مهمون ویژه کیه که داره باهاشون میاد..
توی فکر بودم که با نوتیف گوشیم به خودم اومدم و برداشتم دیدم ارسلان هست، باز کردم و پیامشو خوندم.
(پیام ارسلان:باید ببینمت.اونم فوری.)
نگران شدم . سریع بلند شدم و رفتم به اول آدرسی که فرستاده بود.
#ارسلان
از رفتار ممد خیلی عصبی شده بودم و همچنین از کاری که دیانا کرده(اینجا منظور ارسلان قبول کردن طلاق و فراموش کردنش توسط دیانا هست و همچنین باید بگم که دادگاه سرپرستی اردیان رو داده به ارسلان)
با یه اکیپی هماهنگ کرده بودم که وقتی من دارم با ممد حرف میزنم اونا از پشت بیان و ممد رو بیهوش کنند و توی یه خرابه زندونی کنند.
#پانیذ
چند ساعت بود که از ممد بی خبر بودم. به گوشیش زنگ میزدم ولی میگفت که خاموشه . چند باز زنگ زدم ولی باز خاموش بود . رفتم پایین و از بچه ها سوال کردم که از ممد خبر دارن با نه؟
اونا هم گفتن نه. نگرانیم بیشتر شد داشتم از نگرانی میمردم تا اینکه یه شمارهی ناشناس بهم زنگ زدو منم جواب دادم چون فکر میکردم ممد هست .
(مکالمه ی فرد ناشناس و پانیذ)
_الو سلام بفرمایید
+اگه جنازه ی ممد رو نمیخوای تا ساعت ۱۰ صبح فردا دیانا رو برام بیارید
_تو کی هستی عوضی؟ممد خوبه؟ چیزیش که نشده؟ گوشیو بده بهش.
+تا فردا وقت دارید اگه دیانا رو آوردید که ممد رو آزاد میکنم ، اگه نه جنازشو تحویل میگیرید (قطع توسط فرد ناشناس )
#متین
وقتی فهمیدم ماجرا چیه تعجب کردم . هی با خودم فکر میکردم که اون عوضی کیه که میخواد دیانا رو براش ببریم که یکدفعه ارسلان اومد به ذهنم
به بچه ها گفتم که شاید ممکنه کار ارسلان باشه و بعدش هم گفتم من برای ثابت کردن این یه نقشه دارم
سریع رفتم لپتاپ رو آوردم و رد سیگنال گوشیه ارسلان زدم و فهمیدم که الان کجاست
زنگ زدم به ارسلان و بهش گفتم که میخوام ببینمش و آدرس همون خرابه رو بهش دادم
با شنیدن اینکه مامان و بابا قراره بیان خوشحال شدم ولی بیشتر تعجب کردم .
هی با خودم میگفتم که اون مهمون ویژه کیه که داره باهاشون میاد..
توی فکر بودم که با نوتیف گوشیم به خودم اومدم و برداشتم دیدم ارسلان هست، باز کردم و پیامشو خوندم.
(پیام ارسلان:باید ببینمت.اونم فوری.)
نگران شدم . سریع بلند شدم و رفتم به اول آدرسی که فرستاده بود.
#ارسلان
از رفتار ممد خیلی عصبی شده بودم و همچنین از کاری که دیانا کرده(اینجا منظور ارسلان قبول کردن طلاق و فراموش کردنش توسط دیانا هست و همچنین باید بگم که دادگاه سرپرستی اردیان رو داده به ارسلان)
با یه اکیپی هماهنگ کرده بودم که وقتی من دارم با ممد حرف میزنم اونا از پشت بیان و ممد رو بیهوش کنند و توی یه خرابه زندونی کنند.
#پانیذ
چند ساعت بود که از ممد بی خبر بودم. به گوشیش زنگ میزدم ولی میگفت که خاموشه . چند باز زنگ زدم ولی باز خاموش بود . رفتم پایین و از بچه ها سوال کردم که از ممد خبر دارن با نه؟
اونا هم گفتن نه. نگرانیم بیشتر شد داشتم از نگرانی میمردم تا اینکه یه شمارهی ناشناس بهم زنگ زدو منم جواب دادم چون فکر میکردم ممد هست .
(مکالمه ی فرد ناشناس و پانیذ)
_الو سلام بفرمایید
+اگه جنازه ی ممد رو نمیخوای تا ساعت ۱۰ صبح فردا دیانا رو برام بیارید
_تو کی هستی عوضی؟ممد خوبه؟ چیزیش که نشده؟ گوشیو بده بهش.
+تا فردا وقت دارید اگه دیانا رو آوردید که ممد رو آزاد میکنم ، اگه نه جنازشو تحویل میگیرید (قطع توسط فرد ناشناس )
#متین
وقتی فهمیدم ماجرا چیه تعجب کردم . هی با خودم فکر میکردم که اون عوضی کیه که میخواد دیانا رو براش ببریم که یکدفعه ارسلان اومد به ذهنم
به بچه ها گفتم که شاید ممکنه کار ارسلان باشه و بعدش هم گفتم من برای ثابت کردن این یه نقشه دارم
سریع رفتم لپتاپ رو آوردم و رد سیگنال گوشیه ارسلان زدم و فهمیدم که الان کجاست
زنگ زدم به ارسلان و بهش گفتم که میخوام ببینمش و آدرس همون خرابه رو بهش دادم
۸.۶k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.