عشق پر دردسر پارت ۴۶
#دیانا
آماده شدم و اومدم پایین که همه منتظر من بودن
رفتیم و به سمته آدرسی که ارسلان فرستاد حرکت کردیم
من با متین بودم
امیر هم با آتوسا
پانیذ هم گفت که خونه میمونم
همگی رفتیم سمت آدرس و وقتی رسیدیم من پیاده شدم خواستم برم که امیر دستم رو گرفت نذاشت برم
#امیرانکا
رسیدیم به مقصد و من به دیانا نقشه ای که داشتم رو گفتم
بعد هم اون رفت
همه استرس داشتیم
#پانیذ
همه رفتن تا ممد رو نجات بدن ولی من نرفتم چون میدونستم اگه من برم نمیتونستم یه بدون سروصدا بشینم
#ممد
به محض اینکه پارچه رو از توی دهنم برداشتن
شروع کردم به داد و بیداد کردن
که یهو دیدم در باز شد دیانا اومد داخل نزدیک شد
بهش گفتم که اینجا چیکار میکنی که یکدفعه بغضش ترکید
یکم گریه کرد و بعد هم اشکاش رو پاک کرد
رو به ارسلان کرد و گفت که تو مشکلت با منه نه با ممد
گفتی منو میخوای خب الان من اینجام پس ممد رو آزاد کن
#دیانا
رفتم داخل و با دیدن ممد و کارایی که ارسلان باهاش کرده بود نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم
شروع کردم به اشک ریختن
چون این جزو نقشه بود
بعد از چند مین اشکام رو پاک کردم و رفتم پیش ممد و ارسلان
رو به ارسلان کردم و گفتم که تو مشکلت با منه چیکار به ممد و خانوادم داری؟
#ارسلان
از اینکه دوباره دیانا رو دیدم خیلی خوشحال بودم
اولش گریه کرد و بعدش اومد جلوم وایساد و یه حرفی زد
یکم بهش نزدیک شدم و بازو هاش رو گرفتم و برگردوندم و به دیوار چسبوندمش
صورتمو نزدیکش بردمش
بعد گفتم که ممد رو آزاد کنید ولی نزارید بره چون با دوتاشون کار دارم
به امیر هم گفتم که دیانا رو ببره توی اتاق خوابم تا من بیام چون باهاش کار دارم
رمان رو مثبت ۱۸ کنم ؟
آماده شدم و اومدم پایین که همه منتظر من بودن
رفتیم و به سمته آدرسی که ارسلان فرستاد حرکت کردیم
من با متین بودم
امیر هم با آتوسا
پانیذ هم گفت که خونه میمونم
همگی رفتیم سمت آدرس و وقتی رسیدیم من پیاده شدم خواستم برم که امیر دستم رو گرفت نذاشت برم
#امیرانکا
رسیدیم به مقصد و من به دیانا نقشه ای که داشتم رو گفتم
بعد هم اون رفت
همه استرس داشتیم
#پانیذ
همه رفتن تا ممد رو نجات بدن ولی من نرفتم چون میدونستم اگه من برم نمیتونستم یه بدون سروصدا بشینم
#ممد
به محض اینکه پارچه رو از توی دهنم برداشتن
شروع کردم به داد و بیداد کردن
که یهو دیدم در باز شد دیانا اومد داخل نزدیک شد
بهش گفتم که اینجا چیکار میکنی که یکدفعه بغضش ترکید
یکم گریه کرد و بعد هم اشکاش رو پاک کرد
رو به ارسلان کرد و گفت که تو مشکلت با منه نه با ممد
گفتی منو میخوای خب الان من اینجام پس ممد رو آزاد کن
#دیانا
رفتم داخل و با دیدن ممد و کارایی که ارسلان باهاش کرده بود نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم
شروع کردم به اشک ریختن
چون این جزو نقشه بود
بعد از چند مین اشکام رو پاک کردم و رفتم پیش ممد و ارسلان
رو به ارسلان کردم و گفتم که تو مشکلت با منه چیکار به ممد و خانوادم داری؟
#ارسلان
از اینکه دوباره دیانا رو دیدم خیلی خوشحال بودم
اولش گریه کرد و بعدش اومد جلوم وایساد و یه حرفی زد
یکم بهش نزدیک شدم و بازو هاش رو گرفتم و برگردوندم و به دیوار چسبوندمش
صورتمو نزدیکش بردمش
بعد گفتم که ممد رو آزاد کنید ولی نزارید بره چون با دوتاشون کار دارم
به امیر هم گفتم که دیانا رو ببره توی اتاق خوابم تا من بیام چون باهاش کار دارم
رمان رو مثبت ۱۸ کنم ؟
۱۰.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.