part 29
part 29
با نفسایه داغی که به گردنم میخرد بیدار شدم تهیونگ سرشو گذاشته بود رویه شونم همین که یکمی تکون خوردم اونم بیدار شد
بدونه اینکه حرفی بزنه بلند شد
ات:تهیونگ کجا میری تاحالا خوب نشدی
تهیونگ:اینش به خودم ربطی داره
ات:خیلی پرویی
تهیونگ:تو که پرو نیستی واسمون کافیه
ات:ایششش
تهیونگ لباساشو برداشت و رفت سمته حموم منم تختو درست کردم دره کمده لباسو باز کردم و به لباسا نگاه کردم همشون از اونایی که پولدارا میپوشن و میخرن از اونا بودن گاهی کوتاه بودن گاهی بلند بود ولی خیلی خوشگل بودن میخواستم یه جفت بردارم که یاده اون اتفاق اوفتادم که همین تهیونگ چه بلایی سرم اور دوباره دره کمدو بستم تهیونگ هم اومد موهاشو نمیتونست سشوار بکشه برایه همین منم از دستش گرفتم و موهاشو براش خشک کردم و اونم یه لباسه سفیدی پوشید و از اوتاق رفت بیرون
کوک: چه خبره کجا با این عجله
تهیونگ:اگه نرم سره کار همه فکر میکنن که مردم
کوک:اما
تهیونگ:اما و اگر نداره
رفتیم صبحونه خوردیم و میخواستیم بریم که یادم اومد گوشیم تویه اوتاقه زود رفتم که برش دارم دیدم ات اوفتاده و بیهوش شده زود رفت و سرش رو بالا اوردم
تهیونگ:ات ات خوبی
چشماشو باز نمیکرد
کوک:الان زنگ میزنم دکتر بیاد
ویو تهیونگ
براید استایل بغلش کردم رویه تخت گذاشتمش و دکتر اومد ازش خون گرفت و گفت که منتظره جواب ازمایش باشیم
تهیونگ:فشارش که نیوفتاده بود
دکتر :نه فشارش کاملا خوب بود
تهیونگ:پس چرا اینجوری شده
ویو دو ساعت بعد
تهیونگ: خوب جوابش چی بود
دکتر : ببخشید اقایه کیم تهیونگ همسرتون مریضیه قلبی داره
تهیونگ: چی چرا الکی میگی اون حالش کاملا خوب بود
دکتر : خیلی وقته از قرصاش استفاده نمیکرد برایه همین خیلی درد میکشید و بدونه قرصاش حالش بد تر میشه
تهیونگ: باشه کوک داروهاشو زود بیار
وقتی با دکتر حرف زدم رفتم پیشه ات بهش سروم وصل کرده بود و اونم خیلی آروم خواب بود دستامو نوازش وار رویه گونش کشیدم یکمی کنارش نشستم که گوشیم زنگ خورد زود رفتم از اوتاق بیرون جواب دادم
ادامه دارد.....
با نفسایه داغی که به گردنم میخرد بیدار شدم تهیونگ سرشو گذاشته بود رویه شونم همین که یکمی تکون خوردم اونم بیدار شد
بدونه اینکه حرفی بزنه بلند شد
ات:تهیونگ کجا میری تاحالا خوب نشدی
تهیونگ:اینش به خودم ربطی داره
ات:خیلی پرویی
تهیونگ:تو که پرو نیستی واسمون کافیه
ات:ایششش
تهیونگ لباساشو برداشت و رفت سمته حموم منم تختو درست کردم دره کمده لباسو باز کردم و به لباسا نگاه کردم همشون از اونایی که پولدارا میپوشن و میخرن از اونا بودن گاهی کوتاه بودن گاهی بلند بود ولی خیلی خوشگل بودن میخواستم یه جفت بردارم که یاده اون اتفاق اوفتادم که همین تهیونگ چه بلایی سرم اور دوباره دره کمدو بستم تهیونگ هم اومد موهاشو نمیتونست سشوار بکشه برایه همین منم از دستش گرفتم و موهاشو براش خشک کردم و اونم یه لباسه سفیدی پوشید و از اوتاق رفت بیرون
کوک: چه خبره کجا با این عجله
تهیونگ:اگه نرم سره کار همه فکر میکنن که مردم
کوک:اما
تهیونگ:اما و اگر نداره
رفتیم صبحونه خوردیم و میخواستیم بریم که یادم اومد گوشیم تویه اوتاقه زود رفتم که برش دارم دیدم ات اوفتاده و بیهوش شده زود رفت و سرش رو بالا اوردم
تهیونگ:ات ات خوبی
چشماشو باز نمیکرد
کوک:الان زنگ میزنم دکتر بیاد
ویو تهیونگ
براید استایل بغلش کردم رویه تخت گذاشتمش و دکتر اومد ازش خون گرفت و گفت که منتظره جواب ازمایش باشیم
تهیونگ:فشارش که نیوفتاده بود
دکتر :نه فشارش کاملا خوب بود
تهیونگ:پس چرا اینجوری شده
ویو دو ساعت بعد
تهیونگ: خوب جوابش چی بود
دکتر : ببخشید اقایه کیم تهیونگ همسرتون مریضیه قلبی داره
تهیونگ: چی چرا الکی میگی اون حالش کاملا خوب بود
دکتر : خیلی وقته از قرصاش استفاده نمیکرد برایه همین خیلی درد میکشید و بدونه قرصاش حالش بد تر میشه
تهیونگ: باشه کوک داروهاشو زود بیار
وقتی با دکتر حرف زدم رفتم پیشه ات بهش سروم وصل کرده بود و اونم خیلی آروم خواب بود دستامو نوازش وار رویه گونش کشیدم یکمی کنارش نشستم که گوشیم زنگ خورد زود رفتم از اوتاق بیرون جواب دادم
ادامه دارد.....
۸.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.