فیکشن متاهل پارت۲۷
همه درحال رقصیدن بودن من و جیمین فلنگو بستیم و رفتیم توی حیاط و جیمین دوتا صندلی از زیر یکی از میزا بیرون آورد و روبه روی هم قرار داد و نشستیم، دستمو گرفت
_امشب با اینکه تولد من بود اما همه چشما روی تو بود به اینکه انقد با جذبه، قدرتمند و جذابی افتخار میکنم، امشب بارها با خودم گفتم که کاش زودتر میومدم به اون کافهی رنگارنگ.
جیمین دستمو بوسید و با یه لبخند جذاب ادامه داد
_دوست دارم
+من خیلی بیشتر دوست دارم مستر پارک
_(تکخنده)با این مستر پارک گفتنت دلمو لرزوندی و تا به خودم اومدم دیدم عاشقت شدم
بهش لبخندی از سر ذوق زدم بعدش با یه حالت پررویی کیوت تکیه داد به صندلی
_حالا کادوی من کو؟؟
منم نه گذاشتم نه برداشتم با اعتماد به نفس جوابشو دادم
+کادو بهتر از من؟! خدا منو بهت داده دیگه چی میخوای پارک جیمین؟!
_درسته یادم رفته بود که تو مال منی خانم پارک
+آره؟(خنده موزیانه)
_آره(خنده موزیانه متقابل)
جیمین به سمتم خم شد و با یه دست سرمو سمت خودش کشید و لب پایینمو به دندون کشید و مکید.
کم کم در بوسه غرق شدیم و با حس کردن دستش بین پام قلبم یه ضربان جا انداخت کوچکترین لمس از طرف این مرد باعث میشه دلم بریزه، دستشو گرفتم و بوسه رو تموم کردم و یه بوس روی گونش گذاشتم
+انقد عجول نباش مرد من
_ها؟! چی گفتی چیگفتی؟
+گفتم انقد عج..
_نه نه بعدش
+مرد من؟
_(چشماش قلبی شد)
+خوشت اومد؟
_بیشتر بگو
+باشه بیشتر میگم ولی الان بیا بریم داخل زشته مهمونارو تنها گذاشتیم
دست جیمینو گرفتم و رفتیم داخل اول چک کردم ببینم جنی و تهیونگ مشغولن یا نه که دیدم هرکدوم یه طرف سالن هستن خیالم راحت شد.
مهمونی هم تموم شد رفتیم خونه و جیمین هدیه شو ازم گرفت؛)
صبح درحالی که لخت توی بغل هم بودیم بیدار شدم و آروم از تخت بلند شدم هدیه دوم رو روی میز گذاشتم و دوباره برگشتم توی تخت.
جیمین بیدار شد و من رفتم صبحانه حاضر کنم که بعد از چند لحظه دیدم با ذوق اومد تو آشپزخونه مثل اینکه هدیهشو دیده و کلی ازش خوشش اومده.
و...
ادامه دارد...
خیلی خیلی ببخشید که منتظرتون گذاشتم
_امشب با اینکه تولد من بود اما همه چشما روی تو بود به اینکه انقد با جذبه، قدرتمند و جذابی افتخار میکنم، امشب بارها با خودم گفتم که کاش زودتر میومدم به اون کافهی رنگارنگ.
جیمین دستمو بوسید و با یه لبخند جذاب ادامه داد
_دوست دارم
+من خیلی بیشتر دوست دارم مستر پارک
_(تکخنده)با این مستر پارک گفتنت دلمو لرزوندی و تا به خودم اومدم دیدم عاشقت شدم
بهش لبخندی از سر ذوق زدم بعدش با یه حالت پررویی کیوت تکیه داد به صندلی
_حالا کادوی من کو؟؟
منم نه گذاشتم نه برداشتم با اعتماد به نفس جوابشو دادم
+کادو بهتر از من؟! خدا منو بهت داده دیگه چی میخوای پارک جیمین؟!
_درسته یادم رفته بود که تو مال منی خانم پارک
+آره؟(خنده موزیانه)
_آره(خنده موزیانه متقابل)
جیمین به سمتم خم شد و با یه دست سرمو سمت خودش کشید و لب پایینمو به دندون کشید و مکید.
کم کم در بوسه غرق شدیم و با حس کردن دستش بین پام قلبم یه ضربان جا انداخت کوچکترین لمس از طرف این مرد باعث میشه دلم بریزه، دستشو گرفتم و بوسه رو تموم کردم و یه بوس روی گونش گذاشتم
+انقد عجول نباش مرد من
_ها؟! چی گفتی چیگفتی؟
+گفتم انقد عج..
_نه نه بعدش
+مرد من؟
_(چشماش قلبی شد)
+خوشت اومد؟
_بیشتر بگو
+باشه بیشتر میگم ولی الان بیا بریم داخل زشته مهمونارو تنها گذاشتیم
دست جیمینو گرفتم و رفتیم داخل اول چک کردم ببینم جنی و تهیونگ مشغولن یا نه که دیدم هرکدوم یه طرف سالن هستن خیالم راحت شد.
مهمونی هم تموم شد رفتیم خونه و جیمین هدیه شو ازم گرفت؛)
صبح درحالی که لخت توی بغل هم بودیم بیدار شدم و آروم از تخت بلند شدم هدیه دوم رو روی میز گذاشتم و دوباره برگشتم توی تخت.
جیمین بیدار شد و من رفتم صبحانه حاضر کنم که بعد از چند لحظه دیدم با ذوق اومد تو آشپزخونه مثل اینکه هدیهشو دیده و کلی ازش خوشش اومده.
و...
ادامه دارد...
خیلی خیلی ببخشید که منتظرتون گذاشتم
۱۰.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.