رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:16
*ویو سارا*
تهیونگ اصرار میکرد بفهمه چخبره اما من نمیخواستم بدونه
سارا:خوبم فقط یکم ناراحت بودم
تهیونگ:سارا ماجرا رو کامل تعریف کن
سارل:منو از بیمارستان مرخص کن لطفا زود نمیخوام اینجا باشم
تهیونگ:تو حالت خوب نیست
سارا:تهیونگ بهت میگم مرخصم کن لطفاااا حاضرن تو خیابون بمونم اما اینجا نه(کمی عصبی)
تهیونگ:باشه اروم باش الان مرخصت میکنم
تهیونگ که رفت جونگکوک هم باهاش رفت من موندم بغضم گرفته بود اخه بعد این دو سال خوب که نشد بدتر شد نه اخه چراااااا
اشکام خود به خود پایین میومدن تا وقتیکه متوجه شدم تهیونگ و جونگکوک دارن میان اشکامو پاک کردم و از جام بلند شدم
سارا:بریم
کوک:خوبی؟
سارا:اره،بریم
سریع از بیمارستان خارج شدم واقعا نمیتونم اونجا بمونم اصلا
نمیشه نمیخواام بدترین خاطره زندگیم تو این مکانها
سریع سوار شدیم و رفتیم خونه همینکه رسیدیم بی توجه به همه رفتم تو اتاقم در رو بستم و رو تختم دراز کشیدم که نمیدونم چطوری خوابیدم
*ویو جونگکوک*
همینکه رسیدیم خونه سارا بدون کلام رفت تو اتاقش فک کنم خوابید
چشه چرا اینطور شد
خلاصه چند ساعتی که گذشت وقت نهار شد و جین هیونگ برامون نهار درست کرد ماهم خوردیم
بعد توی یک سینی برا سارا غذا گذاشتم و رفتم اتاقش در زدم کا گفت بیا تو
جونگکوک:اوم خوبی!؟
سارا:اره خوبم
جونگکوک:برات نهار اوردم
سارا:او لازم نبود اما مرسی
جونگکوک:خواهش میکنم همه رو بخور
بعدش رفتم بیرون
کمی بعد سارا با سینی به دست اومد گذاشتش داخل آشپزخونه و اومد پیشمون
سارا:ببخشید که امروز به خاطر من برنامه هاتون کنسل شد
جین:سلامتی تو مهمتره
نامجون:اره همینطوره سلامتی تو مهمتره
جیهوپ:اشکالی نداره بعدا هم وقت داریم
شوگا:والا دستت دردنکنه از شر رقص خلاص شدم
جیمین:یااااا شوگااااا
همشون خندیدن
سارا:اوکی پس برا جبران شب میتونید پارتی بگیرید
جیمین:عه واقعا از همه لحاظ؟
جونگکوک:از همه لحاظ یعنی؟
سارا:شراب ممنوع
جیمین خودشو کیوت کرد و گفت:لطفاااااااااا فقط اینبااااار
جونگکوک:فقط همین امشب کم هم میخوریم
سارا:اوکی فقط امروز
جیمین و جونگکوک:هوراااااااا،مرسی
*ویو سارا*
(پرش زمانی به شب)
همه چی رو برا پارتی آماده کردن و خواستن شروع کنن منم داشتم میرفتم اتاقم که
تهیونگ:توهم بمون باهامون
سارا:نه مرسی
همشون:بمون دیگه
سارا:نه شما جشن بگیرید
دوباره همشون:لطفا بموننن
بعد اصرار های زیاد قبول کردم که بمونم خب اونا اهنگ گذاشتن رقصیدن بعضیاشون مشروب خوردن از جمله جونگکوک و جیمین
اما تهیونگ ننوشید
خلاصه پارتیشونو گرفتن که تهیونگ ی پیشنهاد داد
تهیونگ:بچه ها بیاید جرعت حقیقت بازی کنیم؟
همشون:اره عالی میشه
تهیونگ:توهم بازی میکنی دیگه؟!(رو به سارا)
سارا:حالا که دیگه باهاتون هستم اوکی بازی میکنم
همشون نشستن و بعد تهیونگ بطری رو چرخوند...
ببخشید دیر میزارم وقت نمیکنم ولی لطفا به حمایت کردن ادامه بدید مرسی از همتون
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:16
*ویو سارا*
تهیونگ اصرار میکرد بفهمه چخبره اما من نمیخواستم بدونه
سارا:خوبم فقط یکم ناراحت بودم
تهیونگ:سارا ماجرا رو کامل تعریف کن
سارل:منو از بیمارستان مرخص کن لطفا زود نمیخوام اینجا باشم
تهیونگ:تو حالت خوب نیست
سارا:تهیونگ بهت میگم مرخصم کن لطفاااا حاضرن تو خیابون بمونم اما اینجا نه(کمی عصبی)
تهیونگ:باشه اروم باش الان مرخصت میکنم
تهیونگ که رفت جونگکوک هم باهاش رفت من موندم بغضم گرفته بود اخه بعد این دو سال خوب که نشد بدتر شد نه اخه چراااااا
اشکام خود به خود پایین میومدن تا وقتیکه متوجه شدم تهیونگ و جونگکوک دارن میان اشکامو پاک کردم و از جام بلند شدم
سارا:بریم
کوک:خوبی؟
سارا:اره،بریم
سریع از بیمارستان خارج شدم واقعا نمیتونم اونجا بمونم اصلا
نمیشه نمیخواام بدترین خاطره زندگیم تو این مکانها
سریع سوار شدیم و رفتیم خونه همینکه رسیدیم بی توجه به همه رفتم تو اتاقم در رو بستم و رو تختم دراز کشیدم که نمیدونم چطوری خوابیدم
*ویو جونگکوک*
همینکه رسیدیم خونه سارا بدون کلام رفت تو اتاقش فک کنم خوابید
چشه چرا اینطور شد
خلاصه چند ساعتی که گذشت وقت نهار شد و جین هیونگ برامون نهار درست کرد ماهم خوردیم
بعد توی یک سینی برا سارا غذا گذاشتم و رفتم اتاقش در زدم کا گفت بیا تو
جونگکوک:اوم خوبی!؟
سارا:اره خوبم
جونگکوک:برات نهار اوردم
سارا:او لازم نبود اما مرسی
جونگکوک:خواهش میکنم همه رو بخور
بعدش رفتم بیرون
کمی بعد سارا با سینی به دست اومد گذاشتش داخل آشپزخونه و اومد پیشمون
سارا:ببخشید که امروز به خاطر من برنامه هاتون کنسل شد
جین:سلامتی تو مهمتره
نامجون:اره همینطوره سلامتی تو مهمتره
جیهوپ:اشکالی نداره بعدا هم وقت داریم
شوگا:والا دستت دردنکنه از شر رقص خلاص شدم
جیمین:یااااا شوگااااا
همشون خندیدن
سارا:اوکی پس برا جبران شب میتونید پارتی بگیرید
جیمین:عه واقعا از همه لحاظ؟
جونگکوک:از همه لحاظ یعنی؟
سارا:شراب ممنوع
جیمین خودشو کیوت کرد و گفت:لطفاااااااااا فقط اینبااااار
جونگکوک:فقط همین امشب کم هم میخوریم
سارا:اوکی فقط امروز
جیمین و جونگکوک:هوراااااااا،مرسی
*ویو سارا*
(پرش زمانی به شب)
همه چی رو برا پارتی آماده کردن و خواستن شروع کنن منم داشتم میرفتم اتاقم که
تهیونگ:توهم بمون باهامون
سارا:نه مرسی
همشون:بمون دیگه
سارا:نه شما جشن بگیرید
دوباره همشون:لطفا بموننن
بعد اصرار های زیاد قبول کردم که بمونم خب اونا اهنگ گذاشتن رقصیدن بعضیاشون مشروب خوردن از جمله جونگکوک و جیمین
اما تهیونگ ننوشید
خلاصه پارتیشونو گرفتن که تهیونگ ی پیشنهاد داد
تهیونگ:بچه ها بیاید جرعت حقیقت بازی کنیم؟
همشون:اره عالی میشه
تهیونگ:توهم بازی میکنی دیگه؟!(رو به سارا)
سارا:حالا که دیگه باهاتون هستم اوکی بازی میکنم
همشون نشستن و بعد تهیونگ بطری رو چرخوند...
ببخشید دیر میزارم وقت نمیکنم ولی لطفا به حمایت کردن ادامه بدید مرسی از همتون
۵.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.