دیدم بابا یه نامه گذاشته رو میز برشداشتم توش نوشتی بود
دیدم بابا یه نامه گذاشته رو میز برشداشتم توش نوشتی بود
: دخترم امشب داداشت میاد میدونم می خوای بری مهمونی پسره کیم اونم میاد اونحا من یه یه ماهی المانم برات دوباره پول ریختم مراقب خودت باش گله بابا)
لونا:ات امشب لوکاس میاد؟(لوکاس برادره اته و لونا دوست صمیمیه اونه و دشمن لوکاس یه فوتبالیست جهانیه که همه میشناسنش لوکاس ۲۳ سالشه)
گفتم:ارههههه
رفتیم با دخترا اماده شدیم همشون اماده بودن هفت و نیم بود که نایون مهاشو بالا بست و زد پس گردنم
لونا:اماده شو هاااا
ات:برین بیرون باش
رفتن بیرون اول موهامو بالا بستمو لباسمو پوشیدم ناخونامو لاک مشکی زدم و یه ارایش لایت انجام دادم رفتم پایین که
لونا:جونننن برسونمت
ات:فعلا خودم می خوام برسونم
لونا:گگگگگ(ادا در میارع)
ویو تهیونگ
بچها بهم گفتن ات اومده لاستیک ماشینتو پنچر کرده عصبی شدم گفتم امشب می دونم باهات چیکار کنم
زنگ کوک زدمو بهش گفتم
کوک:تهیونگ خواهشا کاری نک به امشبو
ته:نمیشه
ویو ات
هشت بود که رسیدیم دم در خونه و رفتیم داخل حیات پشتی داشتم اکثرا سلام میکردن و ماهم جوابشونو میدادیم با لونا و نایون رفتیم یجا نشستیم که کارسون اومد گفت چیزی میل دارید
ات:یه پیک از اون نوشیدنی
گارسون:حتما
لونا:ات روی نکنی که مست شیا!
نایون:راست میگه
ات:داداش می خوام یه پیک برنم فقط😐
یهو کوک اومد
کوک رو به لونا:چه لیدی زیبایی افتهار رقص میدید
لونا:حتما
چه قشنگ میرقصیدن یهو دیدم تهیونگ اومد قلبم از هلقم میزد بیرون چقد هاته این بشر
ولی به روم نیوردم بهو دیدم تهیونگ اوم سمتمو گفت...
: دخترم امشب داداشت میاد میدونم می خوای بری مهمونی پسره کیم اونم میاد اونحا من یه یه ماهی المانم برات دوباره پول ریختم مراقب خودت باش گله بابا)
لونا:ات امشب لوکاس میاد؟(لوکاس برادره اته و لونا دوست صمیمیه اونه و دشمن لوکاس یه فوتبالیست جهانیه که همه میشناسنش لوکاس ۲۳ سالشه)
گفتم:ارههههه
رفتیم با دخترا اماده شدیم همشون اماده بودن هفت و نیم بود که نایون مهاشو بالا بست و زد پس گردنم
لونا:اماده شو هاااا
ات:برین بیرون باش
رفتن بیرون اول موهامو بالا بستمو لباسمو پوشیدم ناخونامو لاک مشکی زدم و یه ارایش لایت انجام دادم رفتم پایین که
لونا:جونننن برسونمت
ات:فعلا خودم می خوام برسونم
لونا:گگگگگ(ادا در میارع)
ویو تهیونگ
بچها بهم گفتن ات اومده لاستیک ماشینتو پنچر کرده عصبی شدم گفتم امشب می دونم باهات چیکار کنم
زنگ کوک زدمو بهش گفتم
کوک:تهیونگ خواهشا کاری نک به امشبو
ته:نمیشه
ویو ات
هشت بود که رسیدیم دم در خونه و رفتیم داخل حیات پشتی داشتم اکثرا سلام میکردن و ماهم جوابشونو میدادیم با لونا و نایون رفتیم یجا نشستیم که کارسون اومد گفت چیزی میل دارید
ات:یه پیک از اون نوشیدنی
گارسون:حتما
لونا:ات روی نکنی که مست شیا!
نایون:راست میگه
ات:داداش می خوام یه پیک برنم فقط😐
یهو کوک اومد
کوک رو به لونا:چه لیدی زیبایی افتهار رقص میدید
لونا:حتما
چه قشنگ میرقصیدن یهو دیدم تهیونگ اومد قلبم از هلقم میزد بیرون چقد هاته این بشر
ولی به روم نیوردم بهو دیدم تهیونگ اوم سمتمو گفت...
۱۲.۴k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.