𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶¹
×دخترر(خنده) مطمئن باش وقتی رفتی همه بزور جلو خندشون رو گرفته بودن و اولیویا و مارگارت داشتن میترکیدن از حرص
+هه!شوهر دزدی عواقب داره(نیشخند)
×راستش تاحالا این روتو ندیده بودم(خنده)
+الان که دیدی(خنده)
×بیا بریم پایین
+موافقم..
با بورا رفتیم توی سالن اصلی نشستیم و که دیدم اولیویا هم اونجاست
اولیویا:بچه چطوره بورا جان؟(لبخند)
×خوبه خداروشکر
اولیویا:اینو اروم میگم اما.... درسته که، این بچه ی تو تهیونگ نامش*روعه؟
بورا: چییی؟(عصبی،داد)
(نکته: موقعی که ا.ت تازه تازه ها اومده بود تهیونگ و بورا نامزد بودن و وقتی ا.ت برای باز دوم اومد اونا چند روز بود ازدواج کرده بودن و بچشون از قبل ازدواج تشکیل شده بود و اینو ا.ت میدونست...دیگه خودتون بدونیددد)
+دیگه نمیکشم.....
راستش دیگه کفری شده بودم.... بلند شدم و با شدت موهای زشت و پر گره ی اولیویا رو گرفتم و کشیدم و اون همش تقلا میکرد اما دیگه کار از کار گذشته بود
+به چه جرئتی همچین تهمتی میزنی(داد)
که یهو جونگ کوک و تهیونگ رسیدن و جدامون کردن
-چه خبره!(داد)
+عذر میخوام!
×اون داشت به منو تهیونگ تهمت میزدم که ا.ت بخاطر من با اون دعواش شد
اولیویا: من بهتون تهمت نزدم بانو بورا!از روی شایعات و کنجکاوی پرسیدم!
+″اوضاع اروم گرفت و من رفتم داخل اتاق و حتی برای شام هم نرفتم پایین و کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم″
(صبح)
شرط
۵۰لایک
۸۰کامنت
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶¹
×دخترر(خنده) مطمئن باش وقتی رفتی همه بزور جلو خندشون رو گرفته بودن و اولیویا و مارگارت داشتن میترکیدن از حرص
+هه!شوهر دزدی عواقب داره(نیشخند)
×راستش تاحالا این روتو ندیده بودم(خنده)
+الان که دیدی(خنده)
×بیا بریم پایین
+موافقم..
با بورا رفتیم توی سالن اصلی نشستیم و که دیدم اولیویا هم اونجاست
اولیویا:بچه چطوره بورا جان؟(لبخند)
×خوبه خداروشکر
اولیویا:اینو اروم میگم اما.... درسته که، این بچه ی تو تهیونگ نامش*روعه؟
بورا: چییی؟(عصبی،داد)
(نکته: موقعی که ا.ت تازه تازه ها اومده بود تهیونگ و بورا نامزد بودن و وقتی ا.ت برای باز دوم اومد اونا چند روز بود ازدواج کرده بودن و بچشون از قبل ازدواج تشکیل شده بود و اینو ا.ت میدونست...دیگه خودتون بدونیددد)
+دیگه نمیکشم.....
راستش دیگه کفری شده بودم.... بلند شدم و با شدت موهای زشت و پر گره ی اولیویا رو گرفتم و کشیدم و اون همش تقلا میکرد اما دیگه کار از کار گذشته بود
+به چه جرئتی همچین تهمتی میزنی(داد)
که یهو جونگ کوک و تهیونگ رسیدن و جدامون کردن
-چه خبره!(داد)
+عذر میخوام!
×اون داشت به منو تهیونگ تهمت میزدم که ا.ت بخاطر من با اون دعواش شد
اولیویا: من بهتون تهمت نزدم بانو بورا!از روی شایعات و کنجکاوی پرسیدم!
+″اوضاع اروم گرفت و من رفتم داخل اتاق و حتی برای شام هم نرفتم پایین و کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم″
(صبح)
شرط
۵۰لایک
۸۰کامنت
۲.۸k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.