مروارید آبی

مروارید آبی ²
Part ²¹
ویو لوگان
ساعت هشت شد
ساعت کاری تموم شده بود و اخرین کسی که تو بخش بود من بودم روی میز و مرتب کردم و از روی صندلی پاشدم
داشتم پایه ورقه ها رو به میز میزدم تا یکدست بشن که یه اقای هیکلی با همون مدیر شرکت اقای کیم از بخش داشتن رد میشدن مردی که بغل کیم بود
خیلی جذاب بود ولی سن بالا بود معلوم بود هنوز ازدواج نکرده بود خیلی مردونه راه میرفت فکر کنم این جزوه همون کسانی هست که شرکت و به کمک کیم اداره میکنه
چشممو ازشون ورداشتم و ورقه ها که مرتب شد با نظم گذاشتم روی میز و کیفم و ورداشتم
که اقای کیم نگاهش به من افتاد و اومد جلوم
ولی اون مرده هنوز توی راهرو بود و سرش و تو گوشیش برد
~ ببینم پسر برای روز اول یکم زیادی کار نمیکنی؟ (لبخند)
=چطور؟
~ اخه ساعت کاری تموم شده و هیچکس جزتو دیگه نمونده شرکت
=اها از اون لحاظ اخه داشتم پرونده ها رو مرتب میکردم الان تموم شد
~ هعی از دست تو گُل پسر
=...خب با اجازه من میرم
~ برو برو مواظبت کن از خودت
ویو تهیونگ
امروز جونگکوک اومده بود شرکت که چک های قرار داد جدید و بگیره فردا صبح ببره بانک و من چک و گذاشته بودم تو گاو صندوق اتاق کوک
وارد بخش که شدیم میز اون کاراموز دقیقا روبه روی دفتر بود وقتی دیدم هنوز تو شرکته رفتم سمتش تا ببینم چرا شرکته هنوز شاید نمیدونه ساعت کاری تموم شده
وقتی دلیل شو فهمیدم خدافظی کرد و داشت میرفت به میز که نگاه کردم گوشیش روی میز جا مونده بود
کمی بلند صداش زدم تا برگرده
~ آقای کیم؟ (کمی بلند)
= بله؟
~ گوشیت
گوشی لوگان و ورمیداره و میره سمتش و میزاره تو دستش*
~ حواست کجاست لوگان؟
ویو جونگکوک
سرم تو گوشی بود داشتم با جیمین چت میکردم دعوت کرده بود فردا نه پس فردا به تولد ویانا و ویهان
که تهیونگ اسم اون پسر و اورد کیم لوگان
چرا این اسمش اینقدر برام اشناست؟
لوگان... کیم لوگان
سرم مثل چی درد گرفت انگار شنیده بودم ولی نمیدونم چرا سرم تیر کشید
دستم و گذاشتم رو سرم و گوشیمو گذاشتم تو جیبم
که تهیونگ با اون پسره با نگرانی اومد سمتم

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۷)

مروارید آبی²Part ²²~ کوک خوبی؟ (نگران) = خوبید آقا؟ _ آره فق...

مروارید آبی²Part ²³ویو تهیونگ ساعت نه شده بود از جلوی عمارت ...

هفتمین عشق Part 48هانا: چی داری میگی ات مامان چرا گریه میکنی...

هفتمین عشق Part47_مامان... م /ه: شما؟ _مامان خودتی.... م/ه: ...

پارت ۱۷ فیک دور اما آشنا

عشق بی پایان من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط