پـارت ⑨③
پـارت ⑨③
مـارال
همینطور منتظر سپنتا بودیم که بیاد ببینیم چی شده که یهو جیغ چندتا پرستار اومد به همراه داد سپنتا فوری دوییدیم رفتیم سمت صدا که سپنتا رو دیدیم
که چهار زانو نشسته رو زمین و دستاشم رو سرشه اون ور هم رهام و اکیپش
البته یه دخترم به اکیپشون اضاف شدضه بود رهام یه اسلحه به سمت سپنتا
گرفته بود و دیوونه وار میخندید رهام:وااای ببین کیا اینجان روزت با صدای
بلند خندید و گفت:یکیتون که کمه پس اون دختره ی قراضه کجاست هوم ؟
یهو سپنتا که انگار خیلی تحمل کرده بود بلند شد و اومد یکی بزنه تو دهن
رهام که رهام اسلحه رو قشنگ گذاشت رو سر سپنتا تا من و دخترا این
حرکت و دیدیم جیغ زدیم .
پسرا هم ترسیده بودن ولی خب غرورشون و حفظ کردن سامیار:هی ببین آروم
باش و اسلحه رو بزار کنار باشه؟ رهام:نچ نچ نشد دیگه شما اون چیزی که میخوام و بدین
منم این پسره ی دهاتی و ول می کنم پرهام:حرف دهنتو بفهم دهاتی
خودتی و هفت جد و آبادت رومئو :زیادی بهتون رو دادیما یا درست حرف میزنی یـ...
ترنم:یا چی؟ وااا ترنم از کجا اومد اون اینجا چیکار می کنه اون الان باید تو
اتاقش باشه اونا که صدای ترنم که قشنگ پشت سرشون بود و شنیدن برگشتن پشت سرشون
رهام:إ چیزی که میخواستمم با پای خودش اومد روزت:اوه با پای خودت اومدی تو دهن شیر ترنم با غروری که همیشه وقتی عصبانی میشه داشت
گفت:اولا که من اسباب بازی تو نیستم که چیزی باشم که تو میخواستی دوما
برای چی با پای خودم اومدم تو دهن شیر هوم؟ اومد جلوتر و یه دست به
روزت کشید و گفت:تو شیری بعد رو به سه تا پسرا (آنتونیو٫رومئو و رهام )
گفت:یا از این بچه مامانیای لوس باید بترسم ؟ رومئو اومد جلو و میخواست
به ترنم حمله ور شه که فوری سپنتا با عصبانیت و قدرت دست رومئو و گرفت
و با غرش گفت:حواست باشه میخوای دست کیو بگیری شیر فهم شد؟
رهام اسلحه رو روی سر سپنتا فشار داد و گفت:حواست به این روی سریتم باشه ترنم همون موقع زد زیر خنده همینطور خندید و اومد جلو و گفت :
خب تو که میخوای به سپنتا شلیک کنی خب بکن دیگه بدو ترنم تا این و گفت رهام هول کرد و گفت:یعنی واقعاا شلیک کنم؟یعنی اصلا برات مهم
نی؟
ترنم :برای چی باید برام مهم باشه؟ رهام:شلیک می کنما واای خدا ترنم چی
داشت میگفت چرا به رهام میگفت به سپنتا شلیک کنه؟
#یـک.(پـارت.ویـژه).در.کامنت.هـا. #با ـ لایـ💜ـک ـ و ـ کـامنـ👽ـت ـ هـاتـون ـ بتـرکـونیـن. #ببخشـید ـ اگه ـ دیـر ـ بـه ـ دیـر ـ پـارت ـ میـزارم.
مـارال
همینطور منتظر سپنتا بودیم که بیاد ببینیم چی شده که یهو جیغ چندتا پرستار اومد به همراه داد سپنتا فوری دوییدیم رفتیم سمت صدا که سپنتا رو دیدیم
که چهار زانو نشسته رو زمین و دستاشم رو سرشه اون ور هم رهام و اکیپش
البته یه دخترم به اکیپشون اضاف شدضه بود رهام یه اسلحه به سمت سپنتا
گرفته بود و دیوونه وار میخندید رهام:وااای ببین کیا اینجان روزت با صدای
بلند خندید و گفت:یکیتون که کمه پس اون دختره ی قراضه کجاست هوم ؟
یهو سپنتا که انگار خیلی تحمل کرده بود بلند شد و اومد یکی بزنه تو دهن
رهام که رهام اسلحه رو قشنگ گذاشت رو سر سپنتا تا من و دخترا این
حرکت و دیدیم جیغ زدیم .
پسرا هم ترسیده بودن ولی خب غرورشون و حفظ کردن سامیار:هی ببین آروم
باش و اسلحه رو بزار کنار باشه؟ رهام:نچ نچ نشد دیگه شما اون چیزی که میخوام و بدین
منم این پسره ی دهاتی و ول می کنم پرهام:حرف دهنتو بفهم دهاتی
خودتی و هفت جد و آبادت رومئو :زیادی بهتون رو دادیما یا درست حرف میزنی یـ...
ترنم:یا چی؟ وااا ترنم از کجا اومد اون اینجا چیکار می کنه اون الان باید تو
اتاقش باشه اونا که صدای ترنم که قشنگ پشت سرشون بود و شنیدن برگشتن پشت سرشون
رهام:إ چیزی که میخواستمم با پای خودش اومد روزت:اوه با پای خودت اومدی تو دهن شیر ترنم با غروری که همیشه وقتی عصبانی میشه داشت
گفت:اولا که من اسباب بازی تو نیستم که چیزی باشم که تو میخواستی دوما
برای چی با پای خودم اومدم تو دهن شیر هوم؟ اومد جلوتر و یه دست به
روزت کشید و گفت:تو شیری بعد رو به سه تا پسرا (آنتونیو٫رومئو و رهام )
گفت:یا از این بچه مامانیای لوس باید بترسم ؟ رومئو اومد جلو و میخواست
به ترنم حمله ور شه که فوری سپنتا با عصبانیت و قدرت دست رومئو و گرفت
و با غرش گفت:حواست باشه میخوای دست کیو بگیری شیر فهم شد؟
رهام اسلحه رو روی سر سپنتا فشار داد و گفت:حواست به این روی سریتم باشه ترنم همون موقع زد زیر خنده همینطور خندید و اومد جلو و گفت :
خب تو که میخوای به سپنتا شلیک کنی خب بکن دیگه بدو ترنم تا این و گفت رهام هول کرد و گفت:یعنی واقعاا شلیک کنم؟یعنی اصلا برات مهم
نی؟
ترنم :برای چی باید برام مهم باشه؟ رهام:شلیک می کنما واای خدا ترنم چی
داشت میگفت چرا به رهام میگفت به سپنتا شلیک کنه؟
#یـک.(پـارت.ویـژه).در.کامنت.هـا. #با ـ لایـ💜ـک ـ و ـ کـامنـ👽ـت ـ هـاتـون ـ بتـرکـونیـن. #ببخشـید ـ اگه ـ دیـر ـ بـه ـ دیـر ـ پـارت ـ میـزارم.
۱۰.۵k
۱۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.