pert 28
pert 28
ات
بعد از اینکه تهیونگ زیپ لباس بست بدون هیچ حرفی وارد حمام شد
منم شکه توی همون حالت موندم نمیدونن چرا وقتی تهیونگ بهم نزدیک شد یه حس عجیبی گرفتم بیخیال افکارم شدن و رفتم پایین که یونها
و جیمین جلوی در عمارت منتظر ما بودن
جیمین: زن داداش تهیونگ کجاست داره دیر میشه
ات : الان میاد فکر کنم داره اماده میشه
یونها: ات خیلی خوشگل شدی فکر کنم خوشگل تری زن مهمونی امشب باشی
ات : ممنون تو هم خیلی خوشگل شدی
ات
داشتم با یونها و جیمین حرف میزدم که تهیونگ اومد و گفت که بریم
یونها و جیمین توی یه ماشین دیگه رفتن منو تهیونگ هم توی ماشین تهیونگ رفتیم وقتی رسیدیم وارد حیات عمارت شدیم جای خیلی خوشگل بود یونها جیمین زود تر از ما رسیده بودن ما هم رفتیم کنار شون
نشستیم (چند مین بعد )
تهیونگ جیمین داشتن با دوستاشون حرف میزدن منو یونها گرم حرف زدن بودیم یه دوختره که لباسه خیلی باز پوشیده بود با عشوه اومد
با تهیونگ شروع به حرف زدن کرد خیلی بهش نزدیک شد و دستشو گذاشت روی شونه تهیونگ خیلی عصبانی شدم و دیگه تاقت نیاوردم
بهش گفتم
ات : تهیونگ نمیخواهی این خانم محترم به ما هم معرفی کنی( با حرص)
تهیونگ: راستش ات این دوستمه سیون
سیون : تهیونگ واقعا که فقد دوست ( با عشوه)
جیمین: این حرفارو بیخیال سیون تو کیه از آمریکا برگشتی من شنیده بودم که توی آمریکا کار میکنی
سیون : درسته ولی بخاطر یه سری کارا اومده بودم کره که خوب شد اومد این جوری شما رو هم دیدم (روبه تهیونگ )
ات : آره خیلی خوب شد منم با دوست شوهرم آشنا شدم( جدی سرد)
ات دستشو دوره بازو تهیونگ حلقه کرد
سیون : چی شوهرت تهیونگ مگه تو ازدواج کردی( با تعجب )
تهیونگ میخواست چیزی بگه که ات پرید وسط حرفش
ات : بله ازدواج کردیم منم همسرش هستم لی ات
(لبخنده حرصی)
سیون : خوشبختم منم هان سیون هستم تهیونگ واقعا ازدواج کردی فکر نمیکردم بعد از من با کسی باشی
(با نیشخند )
ات از عصبانیت دستشو دوره بازوی تهیونگ محکم تر کرد که این کارش باعث شد تهیونگ بفهمه که ات از حرف سیون ناراحت شده
تهیونگ : سیون اون موضوع ماله گذشت بود
ادامه دارد >>>>>>>>
اسلاید۲ لباس ات
اسلاید۳ کفش ات
ات
بعد از اینکه تهیونگ زیپ لباس بست بدون هیچ حرفی وارد حمام شد
منم شکه توی همون حالت موندم نمیدونن چرا وقتی تهیونگ بهم نزدیک شد یه حس عجیبی گرفتم بیخیال افکارم شدن و رفتم پایین که یونها
و جیمین جلوی در عمارت منتظر ما بودن
جیمین: زن داداش تهیونگ کجاست داره دیر میشه
ات : الان میاد فکر کنم داره اماده میشه
یونها: ات خیلی خوشگل شدی فکر کنم خوشگل تری زن مهمونی امشب باشی
ات : ممنون تو هم خیلی خوشگل شدی
ات
داشتم با یونها و جیمین حرف میزدم که تهیونگ اومد و گفت که بریم
یونها و جیمین توی یه ماشین دیگه رفتن منو تهیونگ هم توی ماشین تهیونگ رفتیم وقتی رسیدیم وارد حیات عمارت شدیم جای خیلی خوشگل بود یونها جیمین زود تر از ما رسیده بودن ما هم رفتیم کنار شون
نشستیم (چند مین بعد )
تهیونگ جیمین داشتن با دوستاشون حرف میزدن منو یونها گرم حرف زدن بودیم یه دوختره که لباسه خیلی باز پوشیده بود با عشوه اومد
با تهیونگ شروع به حرف زدن کرد خیلی بهش نزدیک شد و دستشو گذاشت روی شونه تهیونگ خیلی عصبانی شدم و دیگه تاقت نیاوردم
بهش گفتم
ات : تهیونگ نمیخواهی این خانم محترم به ما هم معرفی کنی( با حرص)
تهیونگ: راستش ات این دوستمه سیون
سیون : تهیونگ واقعا که فقد دوست ( با عشوه)
جیمین: این حرفارو بیخیال سیون تو کیه از آمریکا برگشتی من شنیده بودم که توی آمریکا کار میکنی
سیون : درسته ولی بخاطر یه سری کارا اومده بودم کره که خوب شد اومد این جوری شما رو هم دیدم (روبه تهیونگ )
ات : آره خیلی خوب شد منم با دوست شوهرم آشنا شدم( جدی سرد)
ات دستشو دوره بازو تهیونگ حلقه کرد
سیون : چی شوهرت تهیونگ مگه تو ازدواج کردی( با تعجب )
تهیونگ میخواست چیزی بگه که ات پرید وسط حرفش
ات : بله ازدواج کردیم منم همسرش هستم لی ات
(لبخنده حرصی)
سیون : خوشبختم منم هان سیون هستم تهیونگ واقعا ازدواج کردی فکر نمیکردم بعد از من با کسی باشی
(با نیشخند )
ات از عصبانیت دستشو دوره بازوی تهیونگ محکم تر کرد که این کارش باعث شد تهیونگ بفهمه که ات از حرف سیون ناراحت شده
تهیونگ : سیون اون موضوع ماله گذشت بود
ادامه دارد >>>>>>>>
اسلاید۲ لباس ات
اسلاید۳ کفش ات
۸.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.