ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part: ¹⁰
_ هیونگ خودتی؟
*دلت برام تنگ نشده بود؟
[ عمارت جونگکوک _ اِما]
در رو بست و وارد عمارت شد. ساعت از نیمه شب گذشته بود و عمارت تاریک بود.
بجز چندتا چراغ خواب چیز دیگه ای توی سالن روشن نبود
با قدم های سست و گیج از پله ها بالا رفت. بعد از اینکه جونگکوک رو توی اون حالت دیده بود چندتا شیشه ی مشروب خورده بود و الان مست بود
ظرفیت الکلش تقریبا بالا بود اما با خوردن ویسکی های ۹۰ درجه بشدت مست شده بود... هنوز به تختش نرسیده بود که با شتاپ خورد زمین و همونجا از شدت مستی بیهوش شد...
[کوک]
با دو خودشو به در عمارت رسوند و از پله ها بالا رفت
بعد از اینکه تهیونگ هیونگشو ساعت ۱۱ شب جلوی در عمارت خانوادش دیده بود انقدر شوکه و خوشحال بود که اِما رو فراموش کرده بود. نزدیک به ۴ سال بود که تهیونگ رو ندیده بود و بشدت دلش براش تنگ شده بود. با سرعت از پله ها بالا رفت و وارد اتاق اِما شد.
کسی رو روی تخت ندید.. فکر کرد که شاید اصلا اون اینجا نیومده باشه اما با دیدن جسمی روی کف اتاق نگران و هول زده جلو رفت و اون رو برگردوند
بنظر بیهوش میومد... با تردید براید استایل¹ بقلش کرد و به سمت اتاق خودش راه افتاد
اِما رو روی تخت گذاشت
از بوی تند الکلی که میداد نشون میداد بشدت مست کرده و از شدت مستی بیهوش شده
خودشم کنارش دراز کشید
کم کم داشت چشماش سنگین میشد که با حس کردن سنگینی چیزی روی قفسه ی سینه اش چشماش از تعجب گرد شدن
اِما توی خواب سرشو روی سینش گذاشته بود و دستاشم دور کمرش حلقه کرده بود
ودف...
چراااا؟
اگه فردا بیدار بشه و خودمونو توی این حالت ببینه...
خواست پسش بزنه که فشار انگشتای اون دختر بیشتر شد...
داشت خفه میشد اما...
حس خوبی داشت
نمیدوست چرا اما حس خوبی داشت....
شرایط:
۵۵ لایک
۷۱۶ عضو
۲۵ کامنت
براید استایل¹ = یه دست طرف زیر زانو و یه دستش زیر گردنه و بعد توی همون حالت بغلش میکنه...
********
بابت اینکه دیر آپ شد ببخشید 💜💜
part: ¹⁰
_ هیونگ خودتی؟
*دلت برام تنگ نشده بود؟
[ عمارت جونگکوک _ اِما]
در رو بست و وارد عمارت شد. ساعت از نیمه شب گذشته بود و عمارت تاریک بود.
بجز چندتا چراغ خواب چیز دیگه ای توی سالن روشن نبود
با قدم های سست و گیج از پله ها بالا رفت. بعد از اینکه جونگکوک رو توی اون حالت دیده بود چندتا شیشه ی مشروب خورده بود و الان مست بود
ظرفیت الکلش تقریبا بالا بود اما با خوردن ویسکی های ۹۰ درجه بشدت مست شده بود... هنوز به تختش نرسیده بود که با شتاپ خورد زمین و همونجا از شدت مستی بیهوش شد...
[کوک]
با دو خودشو به در عمارت رسوند و از پله ها بالا رفت
بعد از اینکه تهیونگ هیونگشو ساعت ۱۱ شب جلوی در عمارت خانوادش دیده بود انقدر شوکه و خوشحال بود که اِما رو فراموش کرده بود. نزدیک به ۴ سال بود که تهیونگ رو ندیده بود و بشدت دلش براش تنگ شده بود. با سرعت از پله ها بالا رفت و وارد اتاق اِما شد.
کسی رو روی تخت ندید.. فکر کرد که شاید اصلا اون اینجا نیومده باشه اما با دیدن جسمی روی کف اتاق نگران و هول زده جلو رفت و اون رو برگردوند
بنظر بیهوش میومد... با تردید براید استایل¹ بقلش کرد و به سمت اتاق خودش راه افتاد
اِما رو روی تخت گذاشت
از بوی تند الکلی که میداد نشون میداد بشدت مست کرده و از شدت مستی بیهوش شده
خودشم کنارش دراز کشید
کم کم داشت چشماش سنگین میشد که با حس کردن سنگینی چیزی روی قفسه ی سینه اش چشماش از تعجب گرد شدن
اِما توی خواب سرشو روی سینش گذاشته بود و دستاشم دور کمرش حلقه کرده بود
ودف...
چراااا؟
اگه فردا بیدار بشه و خودمونو توی این حالت ببینه...
خواست پسش بزنه که فشار انگشتای اون دختر بیشتر شد...
داشت خفه میشد اما...
حس خوبی داشت
نمیدوست چرا اما حس خوبی داشت....
شرایط:
۵۵ لایک
۷۱۶ عضو
۲۵ کامنت
براید استایل¹ = یه دست طرف زیر زانو و یه دستش زیر گردنه و بعد توی همون حالت بغلش میکنه...
********
بابت اینکه دیر آپ شد ببخشید 💜💜
۱۶.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.