╭────────╮
╭────────╮
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی⁷
یهو صدای زنگ خوردن گوشیم اومد،صاحب خونم بود
_الو خانم پارک،این چند ماه برای مادر بزرگت سخت نمی گرفتم،اما باید قست خونه رو پرداخت کنی،مجبورم نکن از خونه بیرونت کنم
هوفی کشیدم و گفتم:باشه،هفته دیگه صاحب کارم پولمو میده
_برای من فرقی نداره،فقط پولمو بده
و بعد گوشی قطع شد
از دکتر خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم.
حالا چیکار کنم؟
من پولی ندارم،مجبورم بعد دبیرستان برم سر کار،با صدای چند تا پسر به خودم اومدم
_هی پسرا این دختر برای من
_کیوت خانم به چی فکر میکنی؟
ازشون فاصله گرفتم و گفتم:به تو چه
یکیشون کیفمو از دستم کشید،سعی میکردم کیفمو از دستش بگیرم،اما قدش خیلی بلند بود،صدای قدمای محکم یکی اومد،جونگ کوک مشت محکمی توی دهن پسر زد و یقشو گرفت و از زمین بلندش کرد و گفت:میخوای بمیــــــــــــری؟
پسر داشت میلرزید و نمیتونست حرفی بزنه
یقشو ول کرد و هولش داد و گفت:حیف که ارزشش رو نداری،مگرنه همینجا چالت میکردم
جونگ کوک دستمو گرفت و به سمت پورشه رفت در ماشین رو باز کرد و هولم داد توی ماشین و خودش هم نشست،حرفی نمیزد اما طوری ماشینو تند میروند که همه عصبانیتشو نشون میداد.
بدون اینکه توی صورتش نگاه کنم گفتم:ممنون،نمیدونم اگه تو نمیومدی چه اتفاقی میوفتاد
جوابش چیزی جز سکوت نبود.
ماشین وایستاد،به اطرافمنگاه کردم،اون آدرس خونه منو از کجا میدونست؟...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی⁷
یهو صدای زنگ خوردن گوشیم اومد،صاحب خونم بود
_الو خانم پارک،این چند ماه برای مادر بزرگت سخت نمی گرفتم،اما باید قست خونه رو پرداخت کنی،مجبورم نکن از خونه بیرونت کنم
هوفی کشیدم و گفتم:باشه،هفته دیگه صاحب کارم پولمو میده
_برای من فرقی نداره،فقط پولمو بده
و بعد گوشی قطع شد
از دکتر خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم.
حالا چیکار کنم؟
من پولی ندارم،مجبورم بعد دبیرستان برم سر کار،با صدای چند تا پسر به خودم اومدم
_هی پسرا این دختر برای من
_کیوت خانم به چی فکر میکنی؟
ازشون فاصله گرفتم و گفتم:به تو چه
یکیشون کیفمو از دستم کشید،سعی میکردم کیفمو از دستش بگیرم،اما قدش خیلی بلند بود،صدای قدمای محکم یکی اومد،جونگ کوک مشت محکمی توی دهن پسر زد و یقشو گرفت و از زمین بلندش کرد و گفت:میخوای بمیــــــــــــری؟
پسر داشت میلرزید و نمیتونست حرفی بزنه
یقشو ول کرد و هولش داد و گفت:حیف که ارزشش رو نداری،مگرنه همینجا چالت میکردم
جونگ کوک دستمو گرفت و به سمت پورشه رفت در ماشین رو باز کرد و هولم داد توی ماشین و خودش هم نشست،حرفی نمیزد اما طوری ماشینو تند میروند که همه عصبانیتشو نشون میداد.
بدون اینکه توی صورتش نگاه کنم گفتم:ممنون،نمیدونم اگه تو نمیومدی چه اتفاقی میوفتاد
جوابش چیزی جز سکوت نبود.
ماشین وایستاد،به اطرافمنگاه کردم،اون آدرس خونه منو از کجا میدونست؟...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
۵.۷k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.