╭────────╮
╭────────╮
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی⁶
از دبیرستان خارج شدیم،پورشه سیاه رنگی جلوی دبیرستان بود،جونگ کوک در ماشینو باز کردن و توی ماشین نشستن.
آری سوتی کشید و گفت:نه تنها خوشتیپ تر شده پولدار تر هم شده
بورا دستمو گرفت و گفت:هنوزم دیر نشده،یکاری کن دوباره عاشقت بشه
دستمو از توی دستش کشیدم و گفتم:دیوونه شدی؟
آری گفت:هی،زود باشید از گرسنگی مردم
وارد مغازه شدیم و روی صندلی نشستیم.
آری گازی از سوسیس زد و گفت:من باورم نمیشه،این همه تغییر؟
درحال نودل خوردن بودم که دندونم درد گرفت،
دستمو گذاشتم روی صورتم و گفتم:دندونـــــم
از دخترا خدا حافظی کردم و به سمت دندون پزشکی رفتم،وارد اتاق دکتر شدم و روی صندلی نشستم.
دندون پزشک دختری با موهای قهوهای بلند و چشمهای سیاه بود،لبخند زد و گفت:لطفا دهنتون و باز کنید
دهنم و باز کردم.
آینه دندون پزشکی رو توی دهنم چرخوند و گفت:دندونت خراب شده
روی صندلی پشت میز نشست و چیزی روی کاغذ نوشت
صدای در به صدا در اومد
_سلام یوری
جونگ کوک؟
جونگ کوک اینجا چیکار میکرد؟
یوری "دکتر" بلند شد و روبه جونگ کوک گفت:سلام،بلاخره اومدی
به صندلی که گوشه اتاق بود اشاره کرد و گفت:بشین الان کارم تموم میشه
جونگ کوک نگاهی به من کرد و روی صندلی نشست.
این دختر چه نسبتی با جونگ کوک داشت؟
بلند شد و کاغذ دارو رو داد بهم و گفت:از این دارو چند روز استفاده کنید اگه بهتر نشدید باید دندون رو بِکِشیم
بلند شدم و گفتم:ممنون
یهو صدای زنگ خوردن گوشیم اومد،صاحب خونم بود
_الو خانم پارک،این چند ماه برای مادر بزرگت سخت نمی گرفتم،اما باید قست خونه رو پرداخت کنی،مجبورم نکن از خونه بیرونت کنم...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی⁶
از دبیرستان خارج شدیم،پورشه سیاه رنگی جلوی دبیرستان بود،جونگ کوک در ماشینو باز کردن و توی ماشین نشستن.
آری سوتی کشید و گفت:نه تنها خوشتیپ تر شده پولدار تر هم شده
بورا دستمو گرفت و گفت:هنوزم دیر نشده،یکاری کن دوباره عاشقت بشه
دستمو از توی دستش کشیدم و گفتم:دیوونه شدی؟
آری گفت:هی،زود باشید از گرسنگی مردم
وارد مغازه شدیم و روی صندلی نشستیم.
آری گازی از سوسیس زد و گفت:من باورم نمیشه،این همه تغییر؟
درحال نودل خوردن بودم که دندونم درد گرفت،
دستمو گذاشتم روی صورتم و گفتم:دندونـــــم
از دخترا خدا حافظی کردم و به سمت دندون پزشکی رفتم،وارد اتاق دکتر شدم و روی صندلی نشستم.
دندون پزشک دختری با موهای قهوهای بلند و چشمهای سیاه بود،لبخند زد و گفت:لطفا دهنتون و باز کنید
دهنم و باز کردم.
آینه دندون پزشکی رو توی دهنم چرخوند و گفت:دندونت خراب شده
روی صندلی پشت میز نشست و چیزی روی کاغذ نوشت
صدای در به صدا در اومد
_سلام یوری
جونگ کوک؟
جونگ کوک اینجا چیکار میکرد؟
یوری "دکتر" بلند شد و روبه جونگ کوک گفت:سلام،بلاخره اومدی
به صندلی که گوشه اتاق بود اشاره کرد و گفت:بشین الان کارم تموم میشه
جونگ کوک نگاهی به من کرد و روی صندلی نشست.
این دختر چه نسبتی با جونگ کوک داشت؟
بلند شد و کاغذ دارو رو داد بهم و گفت:از این دارو چند روز استفاده کنید اگه بهتر نشدید باید دندون رو بِکِشیم
بلند شدم و گفتم:ممنون
یهو صدای زنگ خوردن گوشیم اومد،صاحب خونم بود
_الو خانم پارک،این چند ماه برای مادر بزرگت سخت نمی گرفتم،اما باید قست خونه رو پرداخت کنی،مجبورم نکن از خونه بیرونت کنم...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
۷.۱k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.