ویو جنا
"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۱۵
"ویو جنا"
انگار با نگاش چییزی به جونگکوک فهموند که..همون لحظه جونگکوک جوری صندلشیو کشید و از جاش بلندشد که صدایه صندلی که رویه زمین کشیده می شد به گوش رسید.
کوک: دنبالم بیا..
خیلی سرد جدی گفت..
بازم خانم فولاد زره دستور داد ،این افتاد به جون من.
وقتی جونگکوک از در خارج شد تازه به خودم امدم و از جام بلند شدم.
وقتی از اون اتاق بیرون امد بین راها مونده بودم.
کجا باید برم؟
کجا رفت!؟
که با دیدنش داخل یه بالکن داخل یه راه رو اونجا ، به سمتش رفتم
همین پام و تو بالکن گزاشتم
برگشت سمتم
لازمه دوباره براتون بگم چحوری عصبی میشه؟
دستایه مشت شده.
گردن قرمز.
رگایه برجسته ایی که بیرون زده شده.
اخم و صدایه بلند
حالا اگه قوه تخیلتون بالا باشه یکم دود 😡😤 زده بیرون..
با دادی که زد افکارم پاچید.
کوک: مگه بچه ایی؟ یا احمق؟ یا دوست داری برینی تو اصابم ها!!!؟؟؟؟
من اصلا با این حرف زدم؟
کاری کردم؟
جنا:.. من هیچ.کا..
دستشو بلند کرد و محکم تو صورتم کبوند..
با دست صورتم و گرفتم.
جایه ضربه اش گز گز می کرد..
اشکایه لعنتیم که تو چشمام جمع شده بودن..
کوک: فکر کردی احمقم؟ نیومده با تهیونگ صمیمی شدی.
جنا : تهیونگ کی..
دوباره زد تو گوشم که احساس می کردم زبونم و گاز گرفتم.
دیگه اشکا تو صورتم ریخت..
من کاری نکردم..
با کسی حرف نزدم..
پس چرا این کارو می کرد؟
در لحظه صدایه زده شدن دست و صدایه کفشایه پاشنه بلند که بهمون نزدیک می شد..
جولی: افرین..افرین پسر گلم..با دخترایی مثل این باید همینجوری رفتار کرد
دخترایی عین من که مظلومن و بقیه هر بلایی سرشون میارن؟
جونگکوک تا مامانش و دید انگار بیشتر عصبی شد که برگشت سمته محافطایه سنگی بالکن...
مامانش امد سمتم و محکم چونم و گرفت بالا
قدش با اون کفشا خیلی بلند تر از من دیده میشد.
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۱۵
"ویو جنا"
انگار با نگاش چییزی به جونگکوک فهموند که..همون لحظه جونگکوک جوری صندلشیو کشید و از جاش بلندشد که صدایه صندلی که رویه زمین کشیده می شد به گوش رسید.
کوک: دنبالم بیا..
خیلی سرد جدی گفت..
بازم خانم فولاد زره دستور داد ،این افتاد به جون من.
وقتی جونگکوک از در خارج شد تازه به خودم امدم و از جام بلند شدم.
وقتی از اون اتاق بیرون امد بین راها مونده بودم.
کجا باید برم؟
کجا رفت!؟
که با دیدنش داخل یه بالکن داخل یه راه رو اونجا ، به سمتش رفتم
همین پام و تو بالکن گزاشتم
برگشت سمتم
لازمه دوباره براتون بگم چحوری عصبی میشه؟
دستایه مشت شده.
گردن قرمز.
رگایه برجسته ایی که بیرون زده شده.
اخم و صدایه بلند
حالا اگه قوه تخیلتون بالا باشه یکم دود 😡😤 زده بیرون..
با دادی که زد افکارم پاچید.
کوک: مگه بچه ایی؟ یا احمق؟ یا دوست داری برینی تو اصابم ها!!!؟؟؟؟
من اصلا با این حرف زدم؟
کاری کردم؟
جنا:.. من هیچ.کا..
دستشو بلند کرد و محکم تو صورتم کبوند..
با دست صورتم و گرفتم.
جایه ضربه اش گز گز می کرد..
اشکایه لعنتیم که تو چشمام جمع شده بودن..
کوک: فکر کردی احمقم؟ نیومده با تهیونگ صمیمی شدی.
جنا : تهیونگ کی..
دوباره زد تو گوشم که احساس می کردم زبونم و گاز گرفتم.
دیگه اشکا تو صورتم ریخت..
من کاری نکردم..
با کسی حرف نزدم..
پس چرا این کارو می کرد؟
در لحظه صدایه زده شدن دست و صدایه کفشایه پاشنه بلند که بهمون نزدیک می شد..
جولی: افرین..افرین پسر گلم..با دخترایی مثل این باید همینجوری رفتار کرد
دخترایی عین من که مظلومن و بقیه هر بلایی سرشون میارن؟
جونگکوک تا مامانش و دید انگار بیشتر عصبی شد که برگشت سمته محافطایه سنگی بالکن...
مامانش امد سمتم و محکم چونم و گرفت بالا
قدش با اون کفشا خیلی بلند تر از من دیده میشد.
- ۳۵.۸k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط