عضو هشتم

عضو هشتم

( تا ابد به یادم موند)
پارت هفتم


( بچه ها امیدوارم حال همتون خوب باشه می‌دونم پنجشنبه قول دادم پارت های زیادی بزارم اما ساعت سه شب در حال نوشتن بودم که جنگ شد مامان بزرگمم تهران بود و ساختمون بغل خونشون رو هی میزدن و من تا همین الان که بیاد شهر ما من تو استرس بودم و نتونستم بنویسم )


نامجون: باشه عزیزم هرجور راحتی ..اگه کاری داشتی زنگم بزن
ات: باشه مرسی
( بدبخت نامجون بمیرم بیا پیش خودم تا هر وقت خواستی بمون)
شب
با صدای زنگ در سرمو از بالشتی که تمامش بخاطر اشک هام خیس شده بود برداشتم به سمت در رفتم و بازش کردم که با خواهرم مواجه شدم
سورن: چرا شبیه جن‌زده ....گریه کردی؟
ات: علیک سلام
سورن: جواب سوال منو بده( خواهر بزرگتر اعصبانی می‌شود)
ات: نه بابا گریه ی چی
سورن: من تورو بزرگ کر...
ات: اینارو ول کن بیا داخل ..دلم برات تنگ شده بود🫂
سورن: منم همینطور جوجو
یک ساعت بعد
نشسته بودم پیش خواهرم که یهو حرف تهکوک شد
سورن: وای واقعاً این شایعات رو مخه..آخه مثلاً توی جوجه چطوری میخوای با دو نفر اونم این دوتا رابطه داشته باشی 😂
برای بار چندم کل صحنه از جلو صورتم رد شد و زدم زیر گریه
واقعاً دیگه نمیتونستم باید با یکی درد و دل میکردم باید حرف دلمو میزدم
ات: سو...سورن م....من (گریه)
سورن: شایعات واقعیه ؟!
ات: آره 😭
سورن: یعنی تو با هردوشون
ات: ب...به خدا من نمی‌خواستم...یهو اومدن تو .‌.نمیدونم چیشد همه چی خیلی سریع بود 😭
سورن:یعنی چی درست بگو ببینم چی شده ؟
ات:(گریه)
سورن: ات اول بهم بگو چی شده
ات: ( همه رو گفت)
سورن: اشکالی ندارد قربونت برم 🥲 بیا بغلم ببینمت دختر
رفتم بغلش و سرمو گذاشتم رو شونش
ات: دلم برا مامان تنگ شده شاید اگه اینجا بود وضعیت من این نبود
سورن: چیکار مامان داری اون الان پیش شوهرشه دارن باهم می‌جنگن😂
ات: دلم برا جر و بحثاشونم تنگ شده
فردا
با صدای زنگ گوشیم هم خودم بیدار شدم هم سورن
سورن: نمی‌تونی اون گوشی بی صاحبتو خاموش کنی؟
ات: ببخشید ...الو
منیجر: سلام
ات: سلام
منیجر: حالت بهتره ؟
ات: آره خوبم
منیجر: خداروشکر امروز باید بیای به آدرسی که می‌فرستم برات به اندازه ی چند وقتی لباس برای خودت بیار
ات: براچی ؟!
منیجر: قراره بریم نیویورک
ات: نیویورک براچی ؟!
منیجر: برای ظبط موزیک ویدیو و ران
ات: پسرا هستن ؟!
منیجر: آره دیگه .. اونجا قراره شایعاتم تموم بشه
ات: چه شایعاتی
منیجر: تمام شایعات
ات: ولی من خواهرم دیشب اومده نمی‌تونم تنهاش بزارم
منیجر: نمیشه که نیای
ات: تا وقتی خواهرم باهام نیاد منم نمیام
دیدگاه ها (۲)

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند )پارت هشتم ات: تا وقتی خواهرم...

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت نهم تهیونگ و جونگ کوک کش...

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند)پارت ششم نامجون: پاشو بریمدست...

عضو هشتم ( تا ابد به یادم موند) پارت پنجم جیمین:شوگا آروم با...

پارت ۵۴ات: مثلا روز عروسیمونه 😡جیمین: باشه باشه میمونیم ات: ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 13ویو جیمین*سوار ماشین شدمو از خونه زد...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط