نگهبان( پارت ششم)
نگهبان( پارت ششم)
* ویو ا/ت *
رفتم گوشی این دختره رو پیدا کردم و تمام خاطراتشو خوندم...بقیه اذیتش میکردن برای همین میخواست خودکشی کنه...
راستش رو بخواین خیلی ناراحت شدم...اگر کسایی که اذیتش میکردن رو پیدا میکردم یه مشت بهشون میزدم!
* یک روز بعد *
از خواب پاشدم و لباس پوشیدم و صبحانه خوردم...به سمت مدرسه حرکت کردم و رسیدم...
وقتی زنگ های تفریح میشد یواشکی میرفتم تمام کلاس ها و دفتر مدیر رو میگشتم...ولی ناتموم میموند چون زنگ میخورد و باید میرفتم کلاس چون ممکن بود منو ببینن!
* شب ، ویو ا/ت *
شب شد و منم یواشکی از پنجره اتاق فرار کردم و به سمت مدرسه رفتم...تا بتونم همه جارو خوب نگاه کنم...
از پنجره رفتم تو مدرسه و اول رفتم دفتر مدیر و گشتم...ولی چیزی ندیدم...
ا/ت : یعنی کجاست؟
همینطور داشتم کلاس هارو میگشتم که یهو احساس کردم کسی داره میاد تو کلاس...سریع رفتم پشت یه میز قایم شدم که منو نبینن...!!!
الان پارت بعد و مینویسممممم🗿🗿✨️🗿✨️🗿✨️🗿✨️🗿
* ویو ا/ت *
رفتم گوشی این دختره رو پیدا کردم و تمام خاطراتشو خوندم...بقیه اذیتش میکردن برای همین میخواست خودکشی کنه...
راستش رو بخواین خیلی ناراحت شدم...اگر کسایی که اذیتش میکردن رو پیدا میکردم یه مشت بهشون میزدم!
* یک روز بعد *
از خواب پاشدم و لباس پوشیدم و صبحانه خوردم...به سمت مدرسه حرکت کردم و رسیدم...
وقتی زنگ های تفریح میشد یواشکی میرفتم تمام کلاس ها و دفتر مدیر رو میگشتم...ولی ناتموم میموند چون زنگ میخورد و باید میرفتم کلاس چون ممکن بود منو ببینن!
* شب ، ویو ا/ت *
شب شد و منم یواشکی از پنجره اتاق فرار کردم و به سمت مدرسه رفتم...تا بتونم همه جارو خوب نگاه کنم...
از پنجره رفتم تو مدرسه و اول رفتم دفتر مدیر و گشتم...ولی چیزی ندیدم...
ا/ت : یعنی کجاست؟
همینطور داشتم کلاس هارو میگشتم که یهو احساس کردم کسی داره میاد تو کلاس...سریع رفتم پشت یه میز قایم شدم که منو نبینن...!!!
الان پارت بعد و مینویسممممم🗿🗿✨️🗿✨️🗿✨️🗿✨️🗿
۵۶.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.