پارت هجده
دست و صورتمو شستم و مشغول خوردن شدم!موقع خوردن همش به این فکر میکردم که این کی میتونه
باشه؟چه دشمنی با بابام داره؟ولی هرچی بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم..آخرش هم بیخیال شدم و
رفتم رو کاناپه ي روبروي Tv و یکم فیلم نگاه کردم که ساعت نزدیکاي 2 ظهر بود و قار و قور شکمم در
اومد!
از جام پاشدم تا یکم به خودم برسم تو یخچال همه چی و هیچی بود!هرچی بود به درد ناهار نمیخورد مثلا
زیتون بود!سس بود!آبلیمو بود!نون نبود!آب بود!(توقع داشتی اینم نباشه واقعا؟)
پس من چی کوفت کنم؟!همینجوري دور خودم میچرخیدم که صداي چرخیدن کلید تو قفل در اومد!بله آقا
دزده اومده با چندتا کیسه تو دستش...خدا کنه غذا هم باشه توش..
بی حرف به سمتم اومد و پلاستیکا رو روي اپن گذاشت وگفت:این وسایلا رو جا به جا کن تو یکیشونم دوتا
پیتزا هست بیار بخوریم
در اولین پلاستیکو باز کردم و چشام با دیدن پیتزا برق زد!یکیشو بیرون آوردم و رفتم رو بروي Tv و مشغول
شدم..داشتم میخوردم که از پشت سرم با کنترل Tv رو خاموش کرد!!!
برگشتم و نگاش کردم و گفتم:عه...چرا همچین کردي؟داشتم فیلم میدیدما مثلا!!
+مگه نگفتم وسایلا رو جا به جا کن؟
_مگه نگفته بودم من کلفتت نیستم؟
+حالا با دوتا کار کلفت من میشی؟
_من هیچوقت تو خونمون دست به سیاه سفید نمیزنم حالا میخواي اینجا برات حمالی کنم؟
+خونتون خونتون بود...اینجا اون قصرتون نیست که هرکاري دلت میخواد انجام بدي
سرمو به معنی برو بابا تکون دادم و به خوردنم ادامه دادم که اومد روبروم نشست و شروع به خوردن کرد..در
همون حین گفت:حداقل لباساتو عوض میکردي!
_تو که قبلا بدترشو دیدي دیگه به حالت چه فرقی میکنه؟
+خیلی پررویی
_میدونم
+میدونی که من میتونم هرکاري باهات بکنم مگه نه؟
_نه
+در
باشه؟چه دشمنی با بابام داره؟ولی هرچی بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم..آخرش هم بیخیال شدم و
رفتم رو کاناپه ي روبروي Tv و یکم فیلم نگاه کردم که ساعت نزدیکاي 2 ظهر بود و قار و قور شکمم در
اومد!
از جام پاشدم تا یکم به خودم برسم تو یخچال همه چی و هیچی بود!هرچی بود به درد ناهار نمیخورد مثلا
زیتون بود!سس بود!آبلیمو بود!نون نبود!آب بود!(توقع داشتی اینم نباشه واقعا؟)
پس من چی کوفت کنم؟!همینجوري دور خودم میچرخیدم که صداي چرخیدن کلید تو قفل در اومد!بله آقا
دزده اومده با چندتا کیسه تو دستش...خدا کنه غذا هم باشه توش..
بی حرف به سمتم اومد و پلاستیکا رو روي اپن گذاشت وگفت:این وسایلا رو جا به جا کن تو یکیشونم دوتا
پیتزا هست بیار بخوریم
در اولین پلاستیکو باز کردم و چشام با دیدن پیتزا برق زد!یکیشو بیرون آوردم و رفتم رو بروي Tv و مشغول
شدم..داشتم میخوردم که از پشت سرم با کنترل Tv رو خاموش کرد!!!
برگشتم و نگاش کردم و گفتم:عه...چرا همچین کردي؟داشتم فیلم میدیدما مثلا!!
+مگه نگفتم وسایلا رو جا به جا کن؟
_مگه نگفته بودم من کلفتت نیستم؟
+حالا با دوتا کار کلفت من میشی؟
_من هیچوقت تو خونمون دست به سیاه سفید نمیزنم حالا میخواي اینجا برات حمالی کنم؟
+خونتون خونتون بود...اینجا اون قصرتون نیست که هرکاري دلت میخواد انجام بدي
سرمو به معنی برو بابا تکون دادم و به خوردنم ادامه دادم که اومد روبروم نشست و شروع به خوردن کرد..در
همون حین گفت:حداقل لباساتو عوض میکردي!
_تو که قبلا بدترشو دیدي دیگه به حالت چه فرقی میکنه؟
+خیلی پررویی
_میدونم
+میدونی که من میتونم هرکاري باهات بکنم مگه نه؟
_نه
+در
۴.۸k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.