رمان زیبا تر از الماس
پارت ۱۰
دیانا: من یادتون انداختم که الان ناراحت شدید
ارسلان: دستم از روی سرش سر خورد و اومد روی گونش گونشو نوازش کردم و گفتم اکلی عذرخواهی نکن دختر خوب تو که گاری نکردی
دیانا: نگاهی بهش کردم یه پسر یا یه مرد هیچ وقت این مدلی باهم رفتار نکرده بود آنقدر مهربون
ارسلان: اشکالی نداز از این به بعد یکی هست که باهات خوب رفتار کنه البته بدون هیچ منتی
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.