سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان رفتیم تا اونجا حرفی نز
سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان رفتیم تا اونجا حرفی نزدیم
رسیدیم رفتیم تو بیمارستان داشتن دستم و گچ میگرفتن من سرم پایین بود که یه اشک از چشمام پایین اومد که با اون دستم سریع پاکش کردم دستم و گچ گرفتن روبه اون اقا گفتم
+م... م... من مشکل تنفسی دارم وقتی اسپری نزنم خون سرفه میکنم
_خب؟
+اسپریش و میشه برام بخرید؟
_میریم داروخانه باهم میخریم(سرد)
+ممنون
سوار ماشین شدیم دستم درد داشت باز با بدبختی رفتیم داروخانه اسمش و گفتم برامون اورد برام خرید بعدش رفتیم خونه منو برد توی یه اتاق و گفت
_اینجا برای توعه لباس هم گفتم برات خریدن تو کمده کاری داشتی به اجوما بگو(سرد)
+چشم
_من میرم شرکت(سرد)
+بعد از اینکه رفت دستم هنوز درد داشت نشستم رو تخت به این داشتم فکر میکردم که چرا بابای من اینکار و کرد؟ مامان اگه زنده بود نمیزاشت باهام اینکار و بکنه
حالم خوب نبود افسرده بودم نسبت به همه چی بی تفاوت بودم
انقدر فکر کردم که تا به خودم اومدم دیدم نیمه شبه رو تخت دراز کشیدم خوابم برد....
با نوازش های کسی بیدار شدم دیدم اقای پارک بالا سرم نشسته ترسیدم یهو نشستم رو تخت که گفت
_اروم باش اومدم بیدارت کنم بریم غذا بخوریم
+باشه
اروم از تخت اومدم پایین باهاش رفتم طبقه پایین نشستیم پشت میز اون شروع کرد به غذا خوردن
من هیچی از گلوم پایین نمیرفت
با غذام بازی میکردم که گفت
_منو جیمین صدا کن اسمم پارک جیمین
+م.. م.. منم اتم کیم اتم
به غذا خوردنش ادامه داد دیگه هیچی نگفتم غذا تموم شد رفتیم بخوابیم که گفتم
+اقای پارک
_هوم
+میشه برم خونه وسایلای نقاشیمو بیارم
_نه لازم نکرده فردا خودمون میریم میخریم
+ممنون
بعد از این حرفم رفتم تو اتاق خوابیدم
صبح بیدار شدم ساعت هفت صبح بود نشستم روی تخت رمقی نداشت بدنم
رفتم دستشویی کارای لازم و کردم
حالم خوب نبود دستم درد میکرد رفتم تو اتاقم که در اتاقم زده شد
_اماده شو بریم خرید
+خرید؟
_مگه نگفتی وسایل نقاشی میخوای؟
+اره
_خب بلند شو
البته اول بیا پایین صبحونه بخوریم بعد(سرد)
+باشه
رفتیم پایین من یه لقمه کوچیک خوردم
بعدش اونم خورد من بلند شدم رفتم اماده بشم لباستم و پوشیدم رفتم بیرون دیدم داره قهوه میخوره بهش گفتم
+من امادم
_بریم پس
+سوار ماشین شدیم و رفتیم جلوی یه مغازه ای که پر لوازم نقاشی بود وایستادیم رفتیم توی مغازه
انگار میشناختنش بعد بهم اروم گفت
_برو هرچی لازم داری بخر
+بعدش اروم رفتم سمت قفسه های قلم مو قلمو ها رو برداشتم بعد رنگ برداشتم تینر هم برداشتم گذاشتم تو سبدی که دستم بود رفتم سمت مداد رنگی ها دستم و بردم سمتشون که برشون دارم منصرف شدم که یهو یه صدا از پشتم اومد پریدم هوا
_چرا برش نداشتی
رسیدیم رفتیم تو بیمارستان داشتن دستم و گچ میگرفتن من سرم پایین بود که یه اشک از چشمام پایین اومد که با اون دستم سریع پاکش کردم دستم و گچ گرفتن روبه اون اقا گفتم
+م... م... من مشکل تنفسی دارم وقتی اسپری نزنم خون سرفه میکنم
_خب؟
+اسپریش و میشه برام بخرید؟
_میریم داروخانه باهم میخریم(سرد)
+ممنون
سوار ماشین شدیم دستم درد داشت باز با بدبختی رفتیم داروخانه اسمش و گفتم برامون اورد برام خرید بعدش رفتیم خونه منو برد توی یه اتاق و گفت
_اینجا برای توعه لباس هم گفتم برات خریدن تو کمده کاری داشتی به اجوما بگو(سرد)
+چشم
_من میرم شرکت(سرد)
+بعد از اینکه رفت دستم هنوز درد داشت نشستم رو تخت به این داشتم فکر میکردم که چرا بابای من اینکار و کرد؟ مامان اگه زنده بود نمیزاشت باهام اینکار و بکنه
حالم خوب نبود افسرده بودم نسبت به همه چی بی تفاوت بودم
انقدر فکر کردم که تا به خودم اومدم دیدم نیمه شبه رو تخت دراز کشیدم خوابم برد....
با نوازش های کسی بیدار شدم دیدم اقای پارک بالا سرم نشسته ترسیدم یهو نشستم رو تخت که گفت
_اروم باش اومدم بیدارت کنم بریم غذا بخوریم
+باشه
اروم از تخت اومدم پایین باهاش رفتم طبقه پایین نشستیم پشت میز اون شروع کرد به غذا خوردن
من هیچی از گلوم پایین نمیرفت
با غذام بازی میکردم که گفت
_منو جیمین صدا کن اسمم پارک جیمین
+م.. م.. منم اتم کیم اتم
به غذا خوردنش ادامه داد دیگه هیچی نگفتم غذا تموم شد رفتیم بخوابیم که گفتم
+اقای پارک
_هوم
+میشه برم خونه وسایلای نقاشیمو بیارم
_نه لازم نکرده فردا خودمون میریم میخریم
+ممنون
بعد از این حرفم رفتم تو اتاق خوابیدم
صبح بیدار شدم ساعت هفت صبح بود نشستم روی تخت رمقی نداشت بدنم
رفتم دستشویی کارای لازم و کردم
حالم خوب نبود دستم درد میکرد رفتم تو اتاقم که در اتاقم زده شد
_اماده شو بریم خرید
+خرید؟
_مگه نگفتی وسایل نقاشی میخوای؟
+اره
_خب بلند شو
البته اول بیا پایین صبحونه بخوریم بعد(سرد)
+باشه
رفتیم پایین من یه لقمه کوچیک خوردم
بعدش اونم خورد من بلند شدم رفتم اماده بشم لباستم و پوشیدم رفتم بیرون دیدم داره قهوه میخوره بهش گفتم
+من امادم
_بریم پس
+سوار ماشین شدیم و رفتیم جلوی یه مغازه ای که پر لوازم نقاشی بود وایستادیم رفتیم توی مغازه
انگار میشناختنش بعد بهم اروم گفت
_برو هرچی لازم داری بخر
+بعدش اروم رفتم سمت قفسه های قلم مو قلمو ها رو برداشتم بعد رنگ برداشتم تینر هم برداشتم گذاشتم تو سبدی که دستم بود رفتم سمت مداد رنگی ها دستم و بردم سمتشون که برشون دارم منصرف شدم که یهو یه صدا از پشتم اومد پریدم هوا
_چرا برش نداشتی
۱۳.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.