رفتم سمت بیمارستان رسیدیم برمش تو بیمارستان دکتر معاینش ک
رفتم سمت بیمارستان رسیدیم برمش تو بیمارستان دکتر معاینش کرد گفت
&این دختر بخاطر اینکه هم ضعیف بوده هم جایی که خوابیده سرد بوده حالش خوب نیست باید بستری بشه
_کجا باید کاراش و انجام بدم؟
داشتم به خودم لعنت میفرستادم چرا این غلط و کردم رفتم کارای بستری شدنش و کردم بسترش کردن
رفتم تو اتاقی که بود دکتر داشت چکش میکرد
_دکتر حالش بهتره؟
&نه هنوز بدنش خیلی ضعیفه باید کلی سرم بزنیم براش تا یکمی حالش بهتر بشه
_اهوم ممنون
این دختر مگه خونه باباش چیکارش میکردن که اینجا داره میمیره یقه ی لباس بیمارستان یکم گشاد بود انگار کبود بود دادمش پایین با چیزی که دیدم شکه شدم بدنش کبود بود انگار تو خونه باباشم کتک میخورد ولی با این حال جیغ و داد نمیکرد تو فکر بودم که دیدم داره تو خواب ناله میکنه انگار بدنش درد میکرد که کم کم بیدار شد از دیدن من ترسید و شروع کرد مثل بید بلرزه
_اروم باش کاریت ندارم
دیدم به حالت التماس رو تخت نشست و با گریه گفت
+ببخشید ببخشید غلط کردم منو نزنخواهش میکنم
با دیدنش تو این حال بغلش کردم و گفتم
_اروم باش اروم باش
که دیدم تو بغلم بیهوش شد برای اولین بار توزندگیم شروع کردم به گریه کردن داد زدم
_دکتر دکتر
دکتر و پرستار اومد تو اتاق دستگاه بغل تخت ات داشت یه خط صاف و نشون میداد ات و خوابوندم رو تخت پرستار و دکتر میخواستن بهش شک بدن که با گریه داد زدم
_ات ات تقصیر من بود ببخشید غلط کردم اتتتتت
اوردنم بیرون از اتاق نشستم به گریه کردن خدا خدا میکردم ات نمیره همش تقصیر من بود اگه دیشب نمیزاشتم تو زیر زمین بمونه اینجوری نمیشد در همین حین دکتر اومد بیرون گفت
&تبریک میگم اقای پارک خانم کیم به زندگی برگشتن ولی الان خوابه بهش ارامبخش زدیم ولی یه یک ساعت دیگه بیدار میشه ولی خیلی مراقبش باشید
_ممنون دکتر واقعا ازتون ممنونم
رفتم تو اتاق خواب بود نشستم کنارش به صورتش نگاه کردم اروم گفتم
_ببخشید
سرم و گذاشتم کنارش خوابم برد با تکون خوردن ات بیدار شدم دیدم میخواد از جاش بلند بشه که گفتم
_بشین تکون نخور
ترسید انگار هیولا دیده بدنش انگار هنوز درد میکرد
دیدم پرستار با یه ظرف غذا اومد تو اتاق
و به من گفت
&این غذا رو مطمئن بشید بیمار میخوره
_چشم ممنون
&ادای احترام و خارج شدن
_ات باید اینو بخوری دهنت و باز کن
+نمیخوام
_باید بخوری
+...
داشتم عصبی گفتم
_ات یه سوال میپرسم درست جوابمو بده
خونه خودتون بودی بابات کتکت میزد؟
+چه اهمیتی واسه تو داره
&این دختر بخاطر اینکه هم ضعیف بوده هم جایی که خوابیده سرد بوده حالش خوب نیست باید بستری بشه
_کجا باید کاراش و انجام بدم؟
داشتم به خودم لعنت میفرستادم چرا این غلط و کردم رفتم کارای بستری شدنش و کردم بسترش کردن
رفتم تو اتاقی که بود دکتر داشت چکش میکرد
_دکتر حالش بهتره؟
&نه هنوز بدنش خیلی ضعیفه باید کلی سرم بزنیم براش تا یکمی حالش بهتر بشه
_اهوم ممنون
این دختر مگه خونه باباش چیکارش میکردن که اینجا داره میمیره یقه ی لباس بیمارستان یکم گشاد بود انگار کبود بود دادمش پایین با چیزی که دیدم شکه شدم بدنش کبود بود انگار تو خونه باباشم کتک میخورد ولی با این حال جیغ و داد نمیکرد تو فکر بودم که دیدم داره تو خواب ناله میکنه انگار بدنش درد میکرد که کم کم بیدار شد از دیدن من ترسید و شروع کرد مثل بید بلرزه
_اروم باش کاریت ندارم
دیدم به حالت التماس رو تخت نشست و با گریه گفت
+ببخشید ببخشید غلط کردم منو نزنخواهش میکنم
با دیدنش تو این حال بغلش کردم و گفتم
_اروم باش اروم باش
که دیدم تو بغلم بیهوش شد برای اولین بار توزندگیم شروع کردم به گریه کردن داد زدم
_دکتر دکتر
دکتر و پرستار اومد تو اتاق دستگاه بغل تخت ات داشت یه خط صاف و نشون میداد ات و خوابوندم رو تخت پرستار و دکتر میخواستن بهش شک بدن که با گریه داد زدم
_ات ات تقصیر من بود ببخشید غلط کردم اتتتتت
اوردنم بیرون از اتاق نشستم به گریه کردن خدا خدا میکردم ات نمیره همش تقصیر من بود اگه دیشب نمیزاشتم تو زیر زمین بمونه اینجوری نمیشد در همین حین دکتر اومد بیرون گفت
&تبریک میگم اقای پارک خانم کیم به زندگی برگشتن ولی الان خوابه بهش ارامبخش زدیم ولی یه یک ساعت دیگه بیدار میشه ولی خیلی مراقبش باشید
_ممنون دکتر واقعا ازتون ممنونم
رفتم تو اتاق خواب بود نشستم کنارش به صورتش نگاه کردم اروم گفتم
_ببخشید
سرم و گذاشتم کنارش خوابم برد با تکون خوردن ات بیدار شدم دیدم میخواد از جاش بلند بشه که گفتم
_بشین تکون نخور
ترسید انگار هیولا دیده بدنش انگار هنوز درد میکرد
دیدم پرستار با یه ظرف غذا اومد تو اتاق
و به من گفت
&این غذا رو مطمئن بشید بیمار میخوره
_چشم ممنون
&ادای احترام و خارج شدن
_ات باید اینو بخوری دهنت و باز کن
+نمیخوام
_باید بخوری
+...
داشتم عصبی گفتم
_ات یه سوال میپرسم درست جوابمو بده
خونه خودتون بودی بابات کتکت میزد؟
+چه اهمیتی واسه تو داره
۱۶.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.