پارت ۷
ات : ت..هیونگ
ات: سری رفت تهیونگ رو بغل کرد
ات : تهیونگ چیشده هااااا(گریه و داد)
تهیونگ: ا..ات تو..یی
ات : یکی زنگ بزنه آمبولانس لطفاااا(داد و گریه)
تهیونگ: ا..ات ب..زار حرفمو بزنم راهی نمونده
ات : حرف نزن تو زنده میمونی
تهیونگ: ا..ت بب..خشید که نتونستم...کنارت.. بمونم...نتونستم خوش..حالت کنم .. بدون م..نم خوش..حال باش...با..شه(چشماشو بست)
ات : چی میگی تهیونگ تهیونگ هویییی بیدارشو منو ببینن تووحق نداری بزاری همینجوری بریییی (دادو گریه) تهیونگگگگ نههههه
ویو ات
عشقمو از دست داده بودم نمیتونستم کاری کنم فقط گریه میکردم آمبولانس که اومد گفت مرده(خدانکنه) با آمبولانس بردن سرد خونه منم اصلا نمیتونستم راه برم بازور خودمو رسوندم خونه اشکام بند نمیومد همینجوری گریه میکردم نمیدونستم چکار کنم رفتم بالکن به جای که نشسته بود خیر شدم همین دوساعت پیش اینجا نشسته بود دیگه نتونستم تحمل کنم جیغ زدم
ات ؛ عوضی لعنتی مگه نگفتی دوستم داری پس چیشد الان کجا رفتی هااااا برگرد تورو خدا
ویو ات
اتقدر گریه کرده بودم دیگه جونی واسم نمونده بود به یه گوشه دیوار تکیه داده بودم به دیوار خیره شده بودم انگار اصلا روحی تو بدنم نبود که صدای مامانم اومد
م.ا: ات دخترم جرا اینجوری شدی
ات: ما..مان تهیونگ زندس نه
م.ا: متاسفم
ات : چیو متاسف باشین همش تقصیر شماست اون منو دوست داشت منم دوستش داشتم چرا قبول نکردین هااان(گریه)
م.ا: متاسفم
ب.ا: حاضر شین بریم خاکسپاری
ویو ات
بازور پاشدم که برم برای آخرین بار ببینمش نمیتونستم که باور کنم اون مرده لباس پوشیدم رفتم پایین سوار ماشین شدم راه افتادیم
یکم گریه کنین برات دیگه خوب میشه
ات: سری رفت تهیونگ رو بغل کرد
ات : تهیونگ چیشده هااااا(گریه و داد)
تهیونگ: ا..ات تو..یی
ات : یکی زنگ بزنه آمبولانس لطفاااا(داد و گریه)
تهیونگ: ا..ات ب..زار حرفمو بزنم راهی نمونده
ات : حرف نزن تو زنده میمونی
تهیونگ: ا..ت بب..خشید که نتونستم...کنارت.. بمونم...نتونستم خوش..حالت کنم .. بدون م..نم خوش..حال باش...با..شه(چشماشو بست)
ات : چی میگی تهیونگ تهیونگ هویییی بیدارشو منو ببینن تووحق نداری بزاری همینجوری بریییی (دادو گریه) تهیونگگگگ نههههه
ویو ات
عشقمو از دست داده بودم نمیتونستم کاری کنم فقط گریه میکردم آمبولانس که اومد گفت مرده(خدانکنه) با آمبولانس بردن سرد خونه منم اصلا نمیتونستم راه برم بازور خودمو رسوندم خونه اشکام بند نمیومد همینجوری گریه میکردم نمیدونستم چکار کنم رفتم بالکن به جای که نشسته بود خیر شدم همین دوساعت پیش اینجا نشسته بود دیگه نتونستم تحمل کنم جیغ زدم
ات ؛ عوضی لعنتی مگه نگفتی دوستم داری پس چیشد الان کجا رفتی هااااا برگرد تورو خدا
ویو ات
اتقدر گریه کرده بودم دیگه جونی واسم نمونده بود به یه گوشه دیوار تکیه داده بودم به دیوار خیره شده بودم انگار اصلا روحی تو بدنم نبود که صدای مامانم اومد
م.ا: ات دخترم جرا اینجوری شدی
ات: ما..مان تهیونگ زندس نه
م.ا: متاسفم
ات : چیو متاسف باشین همش تقصیر شماست اون منو دوست داشت منم دوستش داشتم چرا قبول نکردین هااان(گریه)
م.ا: متاسفم
ب.ا: حاضر شین بریم خاکسپاری
ویو ات
بازور پاشدم که برم برای آخرین بار ببینمش نمیتونستم که باور کنم اون مرده لباس پوشیدم رفتم پایین سوار ماشین شدم راه افتادیم
یکم گریه کنین برات دیگه خوب میشه
۸.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.