پارت سوم
پارت سوم
از دید ات
رفتم تو اتاقم کلی تو گوشی گشتم اینا ولی خوابم نمیبرد ساعت ۳ صبح بود تصمیم گرفتم فیلم ببینن رفتم که از تو آشپزخونه خوراکی بیارم که یهویی داشتم برمیگشتم تو اتاقم که ...
از دید جیمین رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم تا رفتم رو تختم خوابم برد خیلی خسته بودم ولی یه کابوس دیدم. یهویی از خوا بیدار شدم عرق کرده بودم رفتم پایین که آب بخورم که خانم کوچولو رو دیدم که داره خوراکی جمع میکنه همین جور داشتم نگاهش میکردم که یهویی برگشت نگام کرد ترسید میخواست جیغ بزنه که زود رفتم جلوی دهنش رو گرفتم و چسبوندم به دیوار و گفتم
جیمین:ات نترس منم جیمین
و دستمو از جلوی دهنش ور داشتم
ات:هییی ترسیدم وقتی اومدیی چرا بدون اینکه چی ی بگی اومدی
جیمین:باشه باشه حالا بسه این خوراکی ها رو کجا میبری
ات:میخوام برم فیلم ببینم تو هم میای
جیمین:باشه منم میام تو برو فیلم ر انتخاب کن تا من بیام
راستش بدم نمیومد با ات وقت بگذرونم بخاطر همین قبول کردم با اینکه صبح کلی کار داشتم و خوابم میومد ولی قبول کردم آبم رو خوردم و رفتم تو اتاق ات که دیدم رو کاناپهی جلوی تلوزیون اتاقش نشسته و منتظر منه رفتم کنارش و شروع کردیم به فیلم دیدن وسط های فیلم بود که دیدم ات سرش افتاد رو پام دیدم خوابش برده خیلی کیوت بودد منم تلوزیون رو خاموش کردم و ات رو بردم گذاشتم رو تختش و خودم هم خیلی خسته بودم پس دیگه کنارش خوابیدم
ویو صبح ساعت ۱۰
از دید ات
از خواب بیدار شدم یهویی صورت جیمین رو دیدم ترسیدم جیغ زدم که یهویی جیمی بلند شد و گفت
جیمین:چیه؟چیشده؟کسی مرده؟(شکه)
ات:اینجا چیکار میکنی
جیمین:من راستش دیشب اینجا خوابم برد دیگه یه شب بوده البته شاید دوباره هم اتفاق بیوفته(جملهی اخر رو آروم و با نیشخند)
ات:چیزی گفتی
جیمین:چی نه
ات با شلوارک بود رون های سفیدش خورد به چشمم داشتم نگاه میکردم که ات اومد طرفم و هلم داد و گفت
ات:جمینی به چی نگاه میکنی بدو بدو برو بیرون
جیمین:باشه باشه خودم میرم بیرون
رفتم تو اتاقم لباسم عوض کردم قرار بود برم شرکت پیش عموم اینا صبحونه خوردم و رفتم
از دید ات
این جیمین واقعا خیلی منحرف تر از قبل شده زل زده بود به پاهام ولی واقعا جذابه ها اههه اصلا چرا دارم فکر میکنم
خب اینم پارت جدید کیوتام لذت ببرید و حمایت یادتون نره 💗
از دید ات
رفتم تو اتاقم کلی تو گوشی گشتم اینا ولی خوابم نمیبرد ساعت ۳ صبح بود تصمیم گرفتم فیلم ببینن رفتم که از تو آشپزخونه خوراکی بیارم که یهویی داشتم برمیگشتم تو اتاقم که ...
از دید جیمین رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم تا رفتم رو تختم خوابم برد خیلی خسته بودم ولی یه کابوس دیدم. یهویی از خوا بیدار شدم عرق کرده بودم رفتم پایین که آب بخورم که خانم کوچولو رو دیدم که داره خوراکی جمع میکنه همین جور داشتم نگاهش میکردم که یهویی برگشت نگام کرد ترسید میخواست جیغ بزنه که زود رفتم جلوی دهنش رو گرفتم و چسبوندم به دیوار و گفتم
جیمین:ات نترس منم جیمین
و دستمو از جلوی دهنش ور داشتم
ات:هییی ترسیدم وقتی اومدیی چرا بدون اینکه چی ی بگی اومدی
جیمین:باشه باشه حالا بسه این خوراکی ها رو کجا میبری
ات:میخوام برم فیلم ببینم تو هم میای
جیمین:باشه منم میام تو برو فیلم ر انتخاب کن تا من بیام
راستش بدم نمیومد با ات وقت بگذرونم بخاطر همین قبول کردم با اینکه صبح کلی کار داشتم و خوابم میومد ولی قبول کردم آبم رو خوردم و رفتم تو اتاق ات که دیدم رو کاناپهی جلوی تلوزیون اتاقش نشسته و منتظر منه رفتم کنارش و شروع کردیم به فیلم دیدن وسط های فیلم بود که دیدم ات سرش افتاد رو پام دیدم خوابش برده خیلی کیوت بودد منم تلوزیون رو خاموش کردم و ات رو بردم گذاشتم رو تختش و خودم هم خیلی خسته بودم پس دیگه کنارش خوابیدم
ویو صبح ساعت ۱۰
از دید ات
از خواب بیدار شدم یهویی صورت جیمین رو دیدم ترسیدم جیغ زدم که یهویی جیمی بلند شد و گفت
جیمین:چیه؟چیشده؟کسی مرده؟(شکه)
ات:اینجا چیکار میکنی
جیمین:من راستش دیشب اینجا خوابم برد دیگه یه شب بوده البته شاید دوباره هم اتفاق بیوفته(جملهی اخر رو آروم و با نیشخند)
ات:چیزی گفتی
جیمین:چی نه
ات با شلوارک بود رون های سفیدش خورد به چشمم داشتم نگاه میکردم که ات اومد طرفم و هلم داد و گفت
ات:جمینی به چی نگاه میکنی بدو بدو برو بیرون
جیمین:باشه باشه خودم میرم بیرون
رفتم تو اتاقم لباسم عوض کردم قرار بود برم شرکت پیش عموم اینا صبحونه خوردم و رفتم
از دید ات
این جیمین واقعا خیلی منحرف تر از قبل شده زل زده بود به پاهام ولی واقعا جذابه ها اههه اصلا چرا دارم فکر میکنم
خب اینم پارت جدید کیوتام لذت ببرید و حمایت یادتون نره 💗
۹.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.