رمان عشق ووفشم 💜
رمان عشق ووفشم 💜
پارت چهارم:
این پارت خیلی مثبت ۱۸ هستش
ارسلان: دیانارو سوار کردم گفت ببر منو خونمون اما من نرفتم خونشون رفتیم بیرون از شهر سرعتمم خیلی زیاد بود دیانا داشت سکته میکردم میگف آروم برو منم سرعتم رو هعی کمتر میکردم بعد ک از خر شیطون اومدم پایین دیانا گفت:
دیانا: هوووووووو من مگ بت نگفتم منو برسون خونمون
ارسلان: گفتی اما میخوام امشب بریم خونه من
دیانا: چیی اصلأ
ارسلان: چرا مگ دست خودته میریم خونت وسایلاتو جم کن بریم خونه من
دیانا: (تو دلش: وای از خدا میخوام🤤) یکم لج کردم بعد گفتم باشه
ارسلان: (تو دلش: آخ جوننننننننن میدونم باش چیکار کنم😈)
دیانا: رسیدیم همینجاست
ارسلان: باش برو سریع بیا
دیانا: گفتم باشه رفتم بالا ی شرکت کوتاه برداشتم با ی تیشرت سوتین و شورت ست برداشتم شارژرو لوازم ارایشم با گوشیم رفتم پایین
ارسلان: اومدی
دیانا: اره
ارسلان: دیانا چی بگیرم خونه بخوریم ؟
دیانا: پیتزا
ارسلان: باشه
دیانا: ارسلان غذارو گرفت رفتیم خونه پیتزا و گذاشت توی آشپز خونه رفتم لباسامو عوض کنم رفتم تو اتاق درو بستم لباسارو کندم شرتو سوتینمم در آورده بودم ک عوض کنم دیدم ارسلان اومد ت بدون شرت و شلوار منم شرت و سوتین لباس نداشتم😰
ارسلان:دیدم دیانا رفت لباس عوض کنه منم شرتمو در آوردم با لباسامو رفتم ت اتاق دیدم دیانا هم شرت و سوتین نداره منم ک از خدا خواسته خوابوندمش تخت با ک*یرش ور میرم اونم فقط گریه میکرد چ ک*یر کوچیک و سفیدی داشت باهاش س*ک*س کردم ک*یرمو میزدم تو دهنش در میاوردم
دیانا: ارسلان منو خوابوند رو تخت باهام س*ک*س کرد بام دیگ خسته شدم همونجوری خوابیدم ارسلانم همونجوری خوابید😖شب افتضاحی بود برام😣
پایان پارت چهارم حمایت یادتون نره🧠💋
پارت چهارم:
این پارت خیلی مثبت ۱۸ هستش
ارسلان: دیانارو سوار کردم گفت ببر منو خونمون اما من نرفتم خونشون رفتیم بیرون از شهر سرعتمم خیلی زیاد بود دیانا داشت سکته میکردم میگف آروم برو منم سرعتم رو هعی کمتر میکردم بعد ک از خر شیطون اومدم پایین دیانا گفت:
دیانا: هوووووووو من مگ بت نگفتم منو برسون خونمون
ارسلان: گفتی اما میخوام امشب بریم خونه من
دیانا: چیی اصلأ
ارسلان: چرا مگ دست خودته میریم خونت وسایلاتو جم کن بریم خونه من
دیانا: (تو دلش: وای از خدا میخوام🤤) یکم لج کردم بعد گفتم باشه
ارسلان: (تو دلش: آخ جوننننننننن میدونم باش چیکار کنم😈)
دیانا: رسیدیم همینجاست
ارسلان: باش برو سریع بیا
دیانا: گفتم باشه رفتم بالا ی شرکت کوتاه برداشتم با ی تیشرت سوتین و شورت ست برداشتم شارژرو لوازم ارایشم با گوشیم رفتم پایین
ارسلان: اومدی
دیانا: اره
ارسلان: دیانا چی بگیرم خونه بخوریم ؟
دیانا: پیتزا
ارسلان: باشه
دیانا: ارسلان غذارو گرفت رفتیم خونه پیتزا و گذاشت توی آشپز خونه رفتم لباسامو عوض کنم رفتم تو اتاق درو بستم لباسارو کندم شرتو سوتینمم در آورده بودم ک عوض کنم دیدم ارسلان اومد ت بدون شرت و شلوار منم شرت و سوتین لباس نداشتم😰
ارسلان:دیدم دیانا رفت لباس عوض کنه منم شرتمو در آوردم با لباسامو رفتم ت اتاق دیدم دیانا هم شرت و سوتین نداره منم ک از خدا خواسته خوابوندمش تخت با ک*یرش ور میرم اونم فقط گریه میکرد چ ک*یر کوچیک و سفیدی داشت باهاش س*ک*س کردم ک*یرمو میزدم تو دهنش در میاوردم
دیانا: ارسلان منو خوابوند رو تخت باهام س*ک*س کرد بام دیگ خسته شدم همونجوری خوابیدم ارسلانم همونجوری خوابید😖شب افتضاحی بود برام😣
پایان پارت چهارم حمایت یادتون نره🧠💋
۸۲.۵k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.