رمان رویای من
رمان رویای من
پارت ۹۶
دیانا، خودم روی صندلی ماشین به سمتش کج کردم و دستامو به هم کوبیدم و گفتم اینا دیلیش همش منم❓️
ارسلان، بله
دیانا، لبخندی زدم و درست روی صندلی نشستم بعد ۳۰ دقیقه رسیدیم خونه ارسلان وسیله هامو برد گذاشت تو اتاق یه بابا ارسلان اومد
حمید، سلام دیانا جان سلام ارسلان جانم
اردیا، سلام بابا
حمید، خوشگذشت
ارسلان، منو دیانا نگاهی به هم کردیم و گفتیم
اردیا،بله خیلی بعد زدیم زیر خنده
حمید، هی من که سر از کار شما در نمیارم
ارسلان، خنده ای کردم و به سمت آشپز خونه رفتم تا یه چیزی درست کنم که دیانا اومد تو آشپزخونه و گفت
دیانا، از فرش رسیدیم به عرش
ارسلان، هان
دیانا، از نقش بازی کردن رسیدیم به عاشق های واقعی
ارسلان، آره ولی خوب شد دیانام
دیانا، جانم
ارسلان، جانت بی بلا میشه کمکم کنی
دیانا، اوهوم چیکار کنم
پارت ۹۶
دیانا، خودم روی صندلی ماشین به سمتش کج کردم و دستامو به هم کوبیدم و گفتم اینا دیلیش همش منم❓️
ارسلان، بله
دیانا، لبخندی زدم و درست روی صندلی نشستم بعد ۳۰ دقیقه رسیدیم خونه ارسلان وسیله هامو برد گذاشت تو اتاق یه بابا ارسلان اومد
حمید، سلام دیانا جان سلام ارسلان جانم
اردیا، سلام بابا
حمید، خوشگذشت
ارسلان، منو دیانا نگاهی به هم کردیم و گفتیم
اردیا،بله خیلی بعد زدیم زیر خنده
حمید، هی من که سر از کار شما در نمیارم
ارسلان، خنده ای کردم و به سمت آشپز خونه رفتم تا یه چیزی درست کنم که دیانا اومد تو آشپزخونه و گفت
دیانا، از فرش رسیدیم به عرش
ارسلان، هان
دیانا، از نقش بازی کردن رسیدیم به عاشق های واقعی
ارسلان، آره ولی خوب شد دیانام
دیانا، جانم
ارسلان، جانت بی بلا میشه کمکم کنی
دیانا، اوهوم چیکار کنم
۷۸۹
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.