ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ߊ ܥܼܢ̣ߊ ܝ ܨ:
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ߊܥܼܢ̣ߊܝܨ:
Part: 20
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
-ممنون
ارسلان: دیانا میخوای برسونمت
-نه ممنون خودم ماشین دارم
ارسلان: ولی تو پیاده اومدی
-نمیخوام پیاده میرم میخوام پیادهروی کنم
: عزیزم این کیه
با دختر فقط با عشوه صحبت کنه
ارسلان: این دیانای رحیمی همون کسی که خودش صبح شراکت کردم
: سلام تارا هستم نامزد آقای کاشی
شت نامزد آقای کاشی
-خوشبختم دیانا رحیمی هستم مدل شرکت طراحی دیاتوس
تارا: دیانا چه اسم قشنگی
لحنش چقدر با عشوه است
حساب کردم از مغازه زدم بیرون
دلم میخواد مهاجرت کنم کلا
ولی نمیتونم علاقه دارم خیلی به طراحی
شرکتمم اونجا نمیتونم راش بندازم
پانیذ پیام داد
«طرح های جدید کاشی فرستاده»
«باشه بفرست بیاد اتاق کارم»
دیگه پی ام نداد داشتم قدم میزد که صدای بوق شنیدم
ارسلان:بیا سوارشو برسونمت
-ممنون خودم میرم
ارسلان:بیا دیگه
تارا:دیا جون بیا دیگه
زهر دیا جون
-عزیزم دیانا تکرار کن دیا نگو
رفتم سوار ماشین شدم
تارا:جلو مینشستی دیا جون
دیگه حرصی شد بودم
-عزیزم دیانا بگو دهنت عادت کنه تار جون
ارسلان:کجاست خونت
-خیابان عشقیار کوچه40
نمیتونستم آدرس اصلی و بگم
...
رسوندنم
-خداحافظ تارا جون آقای کاشی
ماشین رف متم سریع اسنپ گرفتم
بعد از 5مین اومد
رسیدم عمارت
پول اسنپ حساب کردم رفتم داخل خونه
پناه: مامانی کو عروسکم
وای چی بگم
-بسته بود مامان
پناه: مامان مهمون داریم
-کیه؟
پناه: دایی محراب زندایی مهدیس
محراب مهدیس: پلژوق لزمی
-شما کی اومدین
محراب: ما همین الان پناه خانم رو رسوندیم
بچه مسافرتم درک کنید
Part: 20
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
-ممنون
ارسلان: دیانا میخوای برسونمت
-نه ممنون خودم ماشین دارم
ارسلان: ولی تو پیاده اومدی
-نمیخوام پیاده میرم میخوام پیادهروی کنم
: عزیزم این کیه
با دختر فقط با عشوه صحبت کنه
ارسلان: این دیانای رحیمی همون کسی که خودش صبح شراکت کردم
: سلام تارا هستم نامزد آقای کاشی
شت نامزد آقای کاشی
-خوشبختم دیانا رحیمی هستم مدل شرکت طراحی دیاتوس
تارا: دیانا چه اسم قشنگی
لحنش چقدر با عشوه است
حساب کردم از مغازه زدم بیرون
دلم میخواد مهاجرت کنم کلا
ولی نمیتونم علاقه دارم خیلی به طراحی
شرکتمم اونجا نمیتونم راش بندازم
پانیذ پیام داد
«طرح های جدید کاشی فرستاده»
«باشه بفرست بیاد اتاق کارم»
دیگه پی ام نداد داشتم قدم میزد که صدای بوق شنیدم
ارسلان:بیا سوارشو برسونمت
-ممنون خودم میرم
ارسلان:بیا دیگه
تارا:دیا جون بیا دیگه
زهر دیا جون
-عزیزم دیانا تکرار کن دیا نگو
رفتم سوار ماشین شدم
تارا:جلو مینشستی دیا جون
دیگه حرصی شد بودم
-عزیزم دیانا بگو دهنت عادت کنه تار جون
ارسلان:کجاست خونت
-خیابان عشقیار کوچه40
نمیتونستم آدرس اصلی و بگم
...
رسوندنم
-خداحافظ تارا جون آقای کاشی
ماشین رف متم سریع اسنپ گرفتم
بعد از 5مین اومد
رسیدم عمارت
پول اسنپ حساب کردم رفتم داخل خونه
پناه: مامانی کو عروسکم
وای چی بگم
-بسته بود مامان
پناه: مامان مهمون داریم
-کیه؟
پناه: دایی محراب زندایی مهدیس
محراب مهدیس: پلژوق لزمی
-شما کی اومدین
محراب: ما همین الان پناه خانم رو رسوندیم
بچه مسافرتم درک کنید
۵.۱k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.