💦رمان زمستان💦 پارت 66
《رمان زمستون❄》
ارسلان:تعجب کرده بودم آروم صداش زدم ...دیانا
دیانا:هوم؟
ارسلان: یبار دیگه حرفتو بگو؟
دیانا : با گریه داد زدم چیو بگم؟ از بدبختیم؟ از رفیقم یا شوهرم؟ یا از عشق سابقم که این همه مدت منو بازی دادن
ارسلان: دیانا بیا اینجا نرو عقب
دیانا: چشام تار تار بود نمیدیدم جلومو سرم گیج رفت و اروم صداش زدم ارسلان .... دیگه هیچی نفهمیدم
با سوزش دستم چشامو باز کردم تو بیمارستان بودم ... ارسلان دویید سمتم
ارسلان: دیانام؟ حالت خوبه؟
دیانا: زول زدع بودم تو چشاش و آروم اشک میریختم
ارسلان: قشنگم گریه نکن آروم باش
پرستار: خانم رحیمی ... حالتون چطوره؟
دیانا:اصلا حال نداشتم حرف بزنم و با ناله گفتم ... میشه برم خونه؟
پرستار: بله عزیزم ... سِرمتون تموم شه میتونید برید ولی مراقب خودتون باشید
ارسلان: مرسی ممنون ... پرستار رفت بیرونو دستمو آروم گذاشم رو دست دیانا ... میخوای نریم خونه؟
دیانا: خستم میخوام برم خونه
ارسلان : هرجور راحتی
دیانا : دیشب چیشد؟
ارسلان : دستمو روی موهاش کشیدم و گفم ... حالت بعد شد و آوردمت بیمارستان ... مثل این دختر فسقلیا جیغ داد میکردی میخواسی حقتو بگیری
دیانا : یه لبخند زدمو گفم سرمم تموم شد بریم؟
ارسلان : اره آروم پاشو
دیانا : تا اومدم پا شم دوباره سرم گیج رفتمو ارسلان زیر دستمو گرفت
ارسلان : مراقب باش میخوای بیشتر استراحت کنی؟
دیانا :نه بریم
ارسلان :پرستارو صدا کردم و دیانارو بردن دم ماشین ... بشین تا من بیام ... رفتم صندوق حساب کردم و برگشتم تو ماشین پیش دیانا ک...
ارسلان:تعجب کرده بودم آروم صداش زدم ...دیانا
دیانا:هوم؟
ارسلان: یبار دیگه حرفتو بگو؟
دیانا : با گریه داد زدم چیو بگم؟ از بدبختیم؟ از رفیقم یا شوهرم؟ یا از عشق سابقم که این همه مدت منو بازی دادن
ارسلان: دیانا بیا اینجا نرو عقب
دیانا: چشام تار تار بود نمیدیدم جلومو سرم گیج رفت و اروم صداش زدم ارسلان .... دیگه هیچی نفهمیدم
با سوزش دستم چشامو باز کردم تو بیمارستان بودم ... ارسلان دویید سمتم
ارسلان: دیانام؟ حالت خوبه؟
دیانا: زول زدع بودم تو چشاش و آروم اشک میریختم
ارسلان: قشنگم گریه نکن آروم باش
پرستار: خانم رحیمی ... حالتون چطوره؟
دیانا:اصلا حال نداشتم حرف بزنم و با ناله گفتم ... میشه برم خونه؟
پرستار: بله عزیزم ... سِرمتون تموم شه میتونید برید ولی مراقب خودتون باشید
ارسلان: مرسی ممنون ... پرستار رفت بیرونو دستمو آروم گذاشم رو دست دیانا ... میخوای نریم خونه؟
دیانا: خستم میخوام برم خونه
ارسلان : هرجور راحتی
دیانا : دیشب چیشد؟
ارسلان : دستمو روی موهاش کشیدم و گفم ... حالت بعد شد و آوردمت بیمارستان ... مثل این دختر فسقلیا جیغ داد میکردی میخواسی حقتو بگیری
دیانا : یه لبخند زدمو گفم سرمم تموم شد بریم؟
ارسلان : اره آروم پاشو
دیانا : تا اومدم پا شم دوباره سرم گیج رفتمو ارسلان زیر دستمو گرفت
ارسلان : مراقب باش میخوای بیشتر استراحت کنی؟
دیانا :نه بریم
ارسلان :پرستارو صدا کردم و دیانارو بردن دم ماشین ... بشین تا من بیام ... رفتم صندوق حساب کردم و برگشتم تو ماشین پیش دیانا ک...
۶۳.۵k
۲۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.