رویای عشق پارت ۱۷
رویایعشق پارت ۱۷
از اتاق اش رفت بیرون و سمت سالون رفت رو صندلی سر میز تا میخواست لقمه صبحونه رو بزاز تو دهن اش مادر اش گفت
مادر /ات : تو فکراتو کردی یا نه
ات : بازم شرو نکنید چند باز فکر کنم مگه زهنم چاه هستش
زن داداش اش ژود گفت
سریونگ : ات میشه دارو ها منو بیاری
ات : نمیارم
سریونگ : آما بدونه دارو ها نمیتونم غذا بخورم چون بچه ....
ات : اوف زن داداش باشه میرم
زن داداش اش برایه اینکه ات با مادرش دعوا نکنه اون رو فرستاد به بیرون
سریومگ : ات جان نوسخم تو کمد لباسم هنسش
ات : اوفففففف
با تته پته سمت اتاق رفت و نسخه رو برداشت ات کلافه از خانه خارج شد و با عصبانیت سوار ماشین شد چنان گازی به ماشین داد مه دود اش به بیرون راه شد وست ها راه بود ماشینی ازش جلو زد از اونجایی که عصبانی بود نمیخواست ماشین ازش جول بزنه با عصبانیت انم هم پا اش رو گذاشت رو پدال ماشین با سرعت بالا ازش جلو زد خندی کرد و با خودش زمزمه کرد
// محاله بزارم ازم جلو بزنی //
ماشینه نمیخواست ازش کم بیاره پس درست کنار اش بود ات نیشخندی زد و کنی ازش جلو زد شیشه ها ماشین هایش سیاه بود پس ات نتونست فردی که تو ماشین بود را ببینه
ات : هی نمیزارم بری
ات : هی ع*وضی گمشو رو اون ترف پس مه ازم جلو میزنی آره
شروبه
هیونجین: هی کوچولو آروم تر فوش حساب نیست
ات وقتی آن صدا را شنید فرمان ماشین از دست اش راه شد هیونجین شوکه و با ترس و صدا بلند گفت
هیونجین: مراقب باش .....
ماشین اش رو یه تایر چرخید در همان هالت دود ماشین بیرون راه شد ....
تو این یک هفته هیونجین به زندگی برگشته بود بقیه خیلی از این موضوع خیلی خوشحال
بودن با دیدن ات حالش کاملا خوب شد خوشحال و پر جمبوجوش الان حال اش کاملا خوب شده بود دوباره شروع به کارا اش کرده بود و به شرکت میرسید ..... و الان همیه اون درد های که بخاطره بینا کشیده بود دوباره تو چشم هایش میچرخید نمیتونست این بار هم عشق زندگی اش رو از دست بده پس با سرعت جلو ماشین ات ایستاد و ماشین دختره به ماشین هیونجین خورد و ماشین ات خورد شده بود و هیونجین زود از ماشین و سمته ات رفت سر اش به فرمان خورده بود و سر اش خونی شده بود هیونجین زود در رو باز کرد و به ات با نگرانی نگاه کرد
هیونجین: ات ... ات خوبی ....
ات : من .....
از اتاق اش رفت بیرون و سمت سالون رفت رو صندلی سر میز تا میخواست لقمه صبحونه رو بزاز تو دهن اش مادر اش گفت
مادر /ات : تو فکراتو کردی یا نه
ات : بازم شرو نکنید چند باز فکر کنم مگه زهنم چاه هستش
زن داداش اش ژود گفت
سریونگ : ات میشه دارو ها منو بیاری
ات : نمیارم
سریونگ : آما بدونه دارو ها نمیتونم غذا بخورم چون بچه ....
ات : اوف زن داداش باشه میرم
زن داداش اش برایه اینکه ات با مادرش دعوا نکنه اون رو فرستاد به بیرون
سریومگ : ات جان نوسخم تو کمد لباسم هنسش
ات : اوفففففف
با تته پته سمت اتاق رفت و نسخه رو برداشت ات کلافه از خانه خارج شد و با عصبانیت سوار ماشین شد چنان گازی به ماشین داد مه دود اش به بیرون راه شد وست ها راه بود ماشینی ازش جلو زد از اونجایی که عصبانی بود نمیخواست ماشین ازش جول بزنه با عصبانیت انم هم پا اش رو گذاشت رو پدال ماشین با سرعت بالا ازش جلو زد خندی کرد و با خودش زمزمه کرد
// محاله بزارم ازم جلو بزنی //
ماشینه نمیخواست ازش کم بیاره پس درست کنار اش بود ات نیشخندی زد و کنی ازش جلو زد شیشه ها ماشین هایش سیاه بود پس ات نتونست فردی که تو ماشین بود را ببینه
ات : هی نمیزارم بری
ات : هی ع*وضی گمشو رو اون ترف پس مه ازم جلو میزنی آره
شروبه
هیونجین: هی کوچولو آروم تر فوش حساب نیست
ات وقتی آن صدا را شنید فرمان ماشین از دست اش راه شد هیونجین شوکه و با ترس و صدا بلند گفت
هیونجین: مراقب باش .....
ماشین اش رو یه تایر چرخید در همان هالت دود ماشین بیرون راه شد ....
تو این یک هفته هیونجین به زندگی برگشته بود بقیه خیلی از این موضوع خیلی خوشحال
بودن با دیدن ات حالش کاملا خوب شد خوشحال و پر جمبوجوش الان حال اش کاملا خوب شده بود دوباره شروع به کارا اش کرده بود و به شرکت میرسید ..... و الان همیه اون درد های که بخاطره بینا کشیده بود دوباره تو چشم هایش میچرخید نمیتونست این بار هم عشق زندگی اش رو از دست بده پس با سرعت جلو ماشین ات ایستاد و ماشین دختره به ماشین هیونجین خورد و ماشین ات خورد شده بود و هیونجین زود از ماشین و سمته ات رفت سر اش به فرمان خورده بود و سر اش خونی شده بود هیونجین زود در رو باز کرد و به ات با نگرانی نگاه کرد
هیونجین: ات ... ات خوبی ....
ات : من .....
۱.۴k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.