Part:27
Part:27
بعد از کاری که امیلی کرد، از شدت خجالت و استرسی که بهش وارد شده بود، اصلا نمیتونست صورتش رو به سمت تهیونگ ببره.
نمیشه گفت از کارش پشیمون شده بود، به هر حال تونست تهیونگ رو آروم کنه و این یک برگ برنده براش بود.
اما جوری خجالت زده شده بود که کف دستانش همش عرق میکردن. گرمش شده بود و کاملا لیوان آبی که جلوش بود رو خالی کرد.
از نظر امیلی اینجور مهمانی ها بسیار کسل کننده و حوصله سر بر بود.
نه میتونست اطراف رو نگاه کنه، و نه با آنا گفت و گویی داشته باشه.
مثل چند دفعه قبل یک تاجر یا یکی از همون سیاستمدار ها که برای امیلی فاقد اهمیت بود، اومده بود و باهاشون احوال پرسی میکرد.
برای امیلی یک سوال بزرگ به وجود اومده بود.
اونم این بود چرا، همه اونها به تهیونگ، پرنسِ شرق آسیا میگفتن.
اونجا تنها خارجی تهیونگ و پدرش بودن.
بقیه یا از خود جزیره یا بقیه جاها اومده بودن.
ویولت هنوز نشسته بود.
پس فرصت خوبی برای امیلی بود تا سوالش رو بپرسه.
- میگم، چرا همه به پسر میونگدا میگن پرنسِ شرق آسیا؟
حتی نتونست اسم تهیونگ روبه زبون بیاره، و این یکم مسخره بود. اما دست خودش نبود و حتی از آوردن اسمش خجالت میکشید.
ویولت جام نوشیدنی رو پایین گذاشت.
- خانواده کیم، از زمان های قدیم در خانواده سلطنتی بزرگ شدن.
کیم تهیونگ هم یکی از نوادگان خانواده سلطنتیه.
چون تنها خارجی جزیره اونها هستن، بیشتر این کلمه بولد شده و استفاده میشه.
اوایل میونگدا خیلی تلاش کرد تا کسی نفهمه. اون خودش رو یک فرد معمولی میدونه.
اما یک سری انسان های فضول هستن که میخوان متوجه همه چی بشن.
پس این ماجرا لو رفت. و به خاطر این همه به تهیونگ میگن پرنسِ شرق آسیا.
البته که خیلیا از روی تمسخر میگن.
دختر مو مشکی یک ماجرا از تهیونگ مرموزش خبر دار شد.
و به خودش افتخار میکرد که تونست یک چیز رو کشف کنه.
حالا راه بیشتری برای کشف این موجود ناشناخته وجود داشت.
زمان میگذشت...اما همه چی ساکن بود.
مردان پیر هوس بازی که با شیطنت به تمام زنان اونجا نگاه میانداختن.
صحبت های تاجر هایی که تمومی نداشت.
و موسیقی زندهای که، اصلا شنیده نمیشد!
به چند ضربهای که شهردار با یک چاقو به لیوان شیشهای زد، توجه تمام افراد رو به خودش جلب کرد.
- خب خانومها و آقایون، زمان رقص رسیده، از شما انتظار میره تا بهترین خودتون رو نشون بدین.
پس نمیخوام کسی رو نشسته ببینم.
امیلی خوب خبر داشت چه رقصی قراره بر پا بشه.
یک رقص هماهنگی که در طی تمام مهمانی های باشکوه برگزار میشد.
یک عرفی که بین تمام خانوادهها بود، این بود که تمام افراد باید این رقص رو بلد باشند.
وگرنه یک رسواییه!
البته این افکار مربوط به چندین سال پیش میشد.
اما امیلی به خاطر علاقه شدیدش به این رقص گروهی، با تمام جزئیات و به خوبی یاد گرفت.
فقط اینجا یه مشکل بزرگ وجود داشت.
البته که این رقص به یک پارتنر نیاز داره.
اما کسی نبود با امیلی برقصه!
ویولت با مارکو میرقصید، پس امیلی دستاش از پشت بسته بود.
باید منتظر میموند تا یک نفر بهش درخواست بده؟
اما اون درخواست هر کسی رو قبول نمیکرد.
با دیدن دِیوید که به سمتش قدم بر میداشت. لعنتی فرستاد، که گیر همچین آدمی افتاده.
و نمیدونست اگه بهش پیشنهاد رقص بده، دقیقا قراره چه کار کوفی انجام بده تا دست به سرش کنه!
-----------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
بعد از کاری که امیلی کرد، از شدت خجالت و استرسی که بهش وارد شده بود، اصلا نمیتونست صورتش رو به سمت تهیونگ ببره.
نمیشه گفت از کارش پشیمون شده بود، به هر حال تونست تهیونگ رو آروم کنه و این یک برگ برنده براش بود.
اما جوری خجالت زده شده بود که کف دستانش همش عرق میکردن. گرمش شده بود و کاملا لیوان آبی که جلوش بود رو خالی کرد.
از نظر امیلی اینجور مهمانی ها بسیار کسل کننده و حوصله سر بر بود.
نه میتونست اطراف رو نگاه کنه، و نه با آنا گفت و گویی داشته باشه.
مثل چند دفعه قبل یک تاجر یا یکی از همون سیاستمدار ها که برای امیلی فاقد اهمیت بود، اومده بود و باهاشون احوال پرسی میکرد.
برای امیلی یک سوال بزرگ به وجود اومده بود.
اونم این بود چرا، همه اونها به تهیونگ، پرنسِ شرق آسیا میگفتن.
اونجا تنها خارجی تهیونگ و پدرش بودن.
بقیه یا از خود جزیره یا بقیه جاها اومده بودن.
ویولت هنوز نشسته بود.
پس فرصت خوبی برای امیلی بود تا سوالش رو بپرسه.
- میگم، چرا همه به پسر میونگدا میگن پرنسِ شرق آسیا؟
حتی نتونست اسم تهیونگ روبه زبون بیاره، و این یکم مسخره بود. اما دست خودش نبود و حتی از آوردن اسمش خجالت میکشید.
ویولت جام نوشیدنی رو پایین گذاشت.
- خانواده کیم، از زمان های قدیم در خانواده سلطنتی بزرگ شدن.
کیم تهیونگ هم یکی از نوادگان خانواده سلطنتیه.
چون تنها خارجی جزیره اونها هستن، بیشتر این کلمه بولد شده و استفاده میشه.
اوایل میونگدا خیلی تلاش کرد تا کسی نفهمه. اون خودش رو یک فرد معمولی میدونه.
اما یک سری انسان های فضول هستن که میخوان متوجه همه چی بشن.
پس این ماجرا لو رفت. و به خاطر این همه به تهیونگ میگن پرنسِ شرق آسیا.
البته که خیلیا از روی تمسخر میگن.
دختر مو مشکی یک ماجرا از تهیونگ مرموزش خبر دار شد.
و به خودش افتخار میکرد که تونست یک چیز رو کشف کنه.
حالا راه بیشتری برای کشف این موجود ناشناخته وجود داشت.
زمان میگذشت...اما همه چی ساکن بود.
مردان پیر هوس بازی که با شیطنت به تمام زنان اونجا نگاه میانداختن.
صحبت های تاجر هایی که تمومی نداشت.
و موسیقی زندهای که، اصلا شنیده نمیشد!
به چند ضربهای که شهردار با یک چاقو به لیوان شیشهای زد، توجه تمام افراد رو به خودش جلب کرد.
- خب خانومها و آقایون، زمان رقص رسیده، از شما انتظار میره تا بهترین خودتون رو نشون بدین.
پس نمیخوام کسی رو نشسته ببینم.
امیلی خوب خبر داشت چه رقصی قراره بر پا بشه.
یک رقص هماهنگی که در طی تمام مهمانی های باشکوه برگزار میشد.
یک عرفی که بین تمام خانوادهها بود، این بود که تمام افراد باید این رقص رو بلد باشند.
وگرنه یک رسواییه!
البته این افکار مربوط به چندین سال پیش میشد.
اما امیلی به خاطر علاقه شدیدش به این رقص گروهی، با تمام جزئیات و به خوبی یاد گرفت.
فقط اینجا یه مشکل بزرگ وجود داشت.
البته که این رقص به یک پارتنر نیاز داره.
اما کسی نبود با امیلی برقصه!
ویولت با مارکو میرقصید، پس امیلی دستاش از پشت بسته بود.
باید منتظر میموند تا یک نفر بهش درخواست بده؟
اما اون درخواست هر کسی رو قبول نمیکرد.
با دیدن دِیوید که به سمتش قدم بر میداشت. لعنتی فرستاد، که گیر همچین آدمی افتاده.
و نمیدونست اگه بهش پیشنهاد رقص بده، دقیقا قراره چه کار کوفی انجام بده تا دست به سرش کنه!
-----------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
۱۴.۲k
۲۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.