فصل شب دردناک

فصل۲ |شب دردناک |
پارت ۹۸

ایل سونگ: پدر معلوم هست چیکار میکنی ؟
اقا/پ: خب کاره درست همینه
ایل سونگ: تو این یک ماه وقتی نبود..
حرفش‌را ادامه نداد چون دوست های ات و ایل سونگ نشسته بودن و بیشتر از این نمیتونست حرف بزنه... اون به بلند شد و گفت
اون به : خب من دیگه برم فقد میخواستم ات رو ببینم که دیدم فعلا ..
اقا/پ: دخترم حتما انشب بیا جشنی برای ایل سونگ گرفتیم
اون به باشه ای زیر لب گفت و با قدم بلند سمته در برداشت ..
یوکی هم بلند شد و با حتما دل شکسته گفت
یوکی : عمو منم دیگه بریم
اقا/پ: باشه دخترم شب میبینمت
یوکی سری تکون داد و روبه ایل سونگ کرد دست خودش نبود پس با خوشحالی گفت
یوکی : خب آقای پارک بیست صبرانه منتظرم اون پسر خوشتیپ و ذوق زده رو ببینم
ایل سونگ: آهان.. ممنون
باز هم جواب سردی از کسی که عاشق اش هست دریافت کرد و سمته در قدم برداشت ...
__________

جلو پنچره رو صندلی نشسته بود و به بیرون خیره شده بود مهمان ها یکی یکی می‌آمدن.... با باز شدن در نگاهش را به در دوخت ... سمتش چرخید
اقا/پ: اومدم حرف بزنیم ...
با قدمی گذاشت به سمته دخترش و اون همچنان رو صندلی اش نشسته بود هیچ واکنشی به آمدن پدرش نداشت چون میدونست برای چی اومده
اقا/پ: منو ببین ... به اون کلت نزنه یه وقت که بیایی پایین
دختره با چشم های خسته و صدا بی جون گفت
ات: باشه ..
اقا/پ: نبینم که به ایل سونگ بگی که من بهت گفتم بیایی فهمیدی..
ات: باشه
و دیگر هیچ حرفه دیگی نگفت از اتاق خارج شد
دختره نگاهش را به پنچره دوخت و به آمدن مهمان ها نگاه میکرد ...
از رو صندلی بلند شد و سمته در قدم برداشت و در را قلف کرد به در تکیه داد و سرش را گذاشت رو در چشم هایش را بست و آروم آروم با تکیه در به سمته زمین رفت و نشست همش ذهنش درگیر بود ( چرا نجاتم دادی تو که خودت این بلا رو سرم اوردی چرا نجاتم دادی چرا ؟ )
این چرا ها در ذهنش بود خیلی خسته شده بود دیگر به هیچ حرف ای نمی‌تونست جواب بده دیگر حرف زدن برایش سخت ترین کار دنیا بود همش دلش می‌خواست رو تخت خواب دراز بکشه و از اتاقش بیرون نره
دیدگاه ها (۱)

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۹۹ درد هرکس را طبیبی داده ای رنج هرکس ر...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۱۰۰خوابش نمی‌آمد صدا های مهمان ها تمام ...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۹۷شوهوآ با یاد آوردی اینکه نیم ساعت پیش...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۹۶از فرودگاه چمدون به دست با استایل خفن...

پارت ۵۳ویو شب شب عروسی جیمین با یه لباس مخصوص در قصر منتظر ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط