رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت²⁹
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
جیهوپ:تا الان کجا بودی؟
من: خو..خونه..دوستم..
جیهوپ: پس چرا لباسات گرد و خاکیه؟
من: وسط..راه خوردم زمین.
درد شکمم نمیزاشت مثل ادم صحبت کنم.
جیهوپ: میدونی امروز یکی جون منو نجات داد؟
خودمو زدم به اون راه و با لحن بی خبری گفتم: واقعا..؟ خدا..رحم کرده..
جیهوپ: میدونی..لباساش عین مال تو بود!
وای بیشعورررر بزاررررر برممممم.
من: خو..خوب پیش میاد دیگه..
جیهوپ: ولی..کفشاش..و موهاش مثل مال تو بنفش بودن! این همه شباهت؟
عههه، اینن کیی موهاییی منوووو دیددد اونجا؟
سکوت کردم.
رسوا شدم رفتتتتتتت.
جیهوپ: تو بودی امروز جون منو نجات دادی؟
من: ک..کیی؟ مننن؟ نهه..من اصلا امروز نیومدم کنسرتت.
جیهوپ: ولی من تو رو توی کنسرت با دوستت دیدم!
خداااااااا ادممم انقددد بدد شانسسس؟
من: ولی من اون نبودم..
جیهوپ: شاید زبونت بتونه دروغ بگه..ولی چشمات نه!
بابااااا ولممم کننن مردممم ازز دردد شکممممم.
به زور خودمو سر پا نگه داشته بودم.
یه قدم نزدیک ترم شد..
چشمامو بستم.
جیهوپ: نگاهه من کن!
چشمامو باز کردم.بهش خیره شدم..تا حالا به چشمای عسلیش دقت نکرده بودم!
جیهوپ دستشو گذاشت روی پهلوم..
از درد لبمو گزیدم..
دیگه کلاااا ابروم رفتتت تماممممم.
دستشو اورد بالا..
جیهوپ:اگه تو اون دختر نیستی پس چرا زخمی و دست من خونیه؟
خدایاااااا غلططططط کردممم فقطط بزارر من برممممم.
خواستم در برم که دوباره بازومو گرفت و نگهم داشت.
دیگه نتونستم تحمل کنم و نشستم روی زمین..
داشتم از درون میسوختم..
میمردم..
جیهوپ: چرااااا وقتیییی چاقووو خوردییی هیچییی نمیگییییییی؟
سکوت کردم.
فقط میدونستم که دارم میمیرم..
من: خو..خوبم..
جیهوپ: باز هم دروغ؟ صورتت از درد قرمز شده! چرا اینجوری میکنی؟
چشمامو محکم روی هم فشار دادم.
خدایا یا منو همین الان بکش یا خوبم کننن..
یهو رفتم روی هوا.
جیهوپ بغلم کرده بود.
من: ولمممممممم کنننننننن..خودممم پااا دارممم..بزارممممم زمیننننننن!
ولی بدون توجه به من به راه خودش ادامه داد.
من: بزارممممم زمیننننننننننن.
انگار فایده ای نداره..
سرمو و دستمو رها کردم که موهام اویزون شد..
خیابونو برعکس میدیدم..
چشمام دیگه هیچی نمیدید..
اگه من بمیرمم..کسی سراغمو میگیره؟
به لبخند تلخ زدم..
و چشمامو بستم..
پارت²⁹
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
جیهوپ:تا الان کجا بودی؟
من: خو..خونه..دوستم..
جیهوپ: پس چرا لباسات گرد و خاکیه؟
من: وسط..راه خوردم زمین.
درد شکمم نمیزاشت مثل ادم صحبت کنم.
جیهوپ: میدونی امروز یکی جون منو نجات داد؟
خودمو زدم به اون راه و با لحن بی خبری گفتم: واقعا..؟ خدا..رحم کرده..
جیهوپ: میدونی..لباساش عین مال تو بود!
وای بیشعورررر بزاررررر برممممم.
من: خو..خوب پیش میاد دیگه..
جیهوپ: ولی..کفشاش..و موهاش مثل مال تو بنفش بودن! این همه شباهت؟
عههه، اینن کیی موهاییی منوووو دیددد اونجا؟
سکوت کردم.
رسوا شدم رفتتتتتتت.
جیهوپ: تو بودی امروز جون منو نجات دادی؟
من: ک..کیی؟ مننن؟ نهه..من اصلا امروز نیومدم کنسرتت.
جیهوپ: ولی من تو رو توی کنسرت با دوستت دیدم!
خداااااااا ادممم انقددد بدد شانسسس؟
من: ولی من اون نبودم..
جیهوپ: شاید زبونت بتونه دروغ بگه..ولی چشمات نه!
بابااااا ولممم کننن مردممم ازز دردد شکممممم.
به زور خودمو سر پا نگه داشته بودم.
یه قدم نزدیک ترم شد..
چشمامو بستم.
جیهوپ: نگاهه من کن!
چشمامو باز کردم.بهش خیره شدم..تا حالا به چشمای عسلیش دقت نکرده بودم!
جیهوپ دستشو گذاشت روی پهلوم..
از درد لبمو گزیدم..
دیگه کلاااا ابروم رفتتت تماممممم.
دستشو اورد بالا..
جیهوپ:اگه تو اون دختر نیستی پس چرا زخمی و دست من خونیه؟
خدایاااااا غلططططط کردممم فقطط بزارر من برممممم.
خواستم در برم که دوباره بازومو گرفت و نگهم داشت.
دیگه نتونستم تحمل کنم و نشستم روی زمین..
داشتم از درون میسوختم..
میمردم..
جیهوپ: چرااااا وقتیییی چاقووو خوردییی هیچییی نمیگییییییی؟
سکوت کردم.
فقط میدونستم که دارم میمیرم..
من: خو..خوبم..
جیهوپ: باز هم دروغ؟ صورتت از درد قرمز شده! چرا اینجوری میکنی؟
چشمامو محکم روی هم فشار دادم.
خدایا یا منو همین الان بکش یا خوبم کننن..
یهو رفتم روی هوا.
جیهوپ بغلم کرده بود.
من: ولمممممممم کنننننننن..خودممم پااا دارممم..بزارممممم زمیننننننن!
ولی بدون توجه به من به راه خودش ادامه داد.
من: بزارممممم زمیننننننننننن.
انگار فایده ای نداره..
سرمو و دستمو رها کردم که موهام اویزون شد..
خیابونو برعکس میدیدم..
چشمام دیگه هیچی نمیدید..
اگه من بمیرمم..کسی سراغمو میگیره؟
به لبخند تلخ زدم..
و چشمامو بستم..
۲.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.