fake kook

fake kook
part*³⁷

از دید کوک
کوک: من پدرتو میشناسم
ا.ت: از کجا؟
کوک: میشناسمش دیگه تو بگو بهتری
ا.ت: اره خوبم
کوک: یکم استراحت کن من میرم بیرون
ا.ت: باشه
پیشونیشو بوسیدمو رفتم بیرون
تهیونگ: چیشد خوبه؟
کوک: اره ولی راضی نمیشه که بخوای تو گردن بگیری
تهیونگ: زن عمو امادست که عمو بیاد بهش بگه

چند ساعت بعد
از دید ا.ت
از خواب بلند شدم رفتم بیرون
پ: خوبی دخترم
ا.ت: مرسی بابا چیزی شده
پ: نه عزیزم بیا یه چیزی بخور
ا.ت: نه گرسنم نیست
پ: بخاطر بچت بخور
ا.ت: ها بچم اها خب باشه
پ: بیا بشین پیش دوس پسرت
خواستم برم پیش کوک بشینم
پ: اینجا بشین پیش تهیونگ
ا.ت: تهیونگ
رفتم پیشش نشستم
ا.ت: مامان کار خودشو کرد
تهیونگ: اره گفت حالا تو زیاد به روی خودت نیار
ا.ت: فک کنم جونگکوک هم ناراحته هم عصبانی
تهیونگ: نه هیچیش نیست داره نگاه گوشیش میکنه
ا.ت: 😊
تهیونگ: داره لبخند میزنه ها
ا.ت: خب بزنه؟
تهیونگ: یعنی تو گوشیش چی داره؟
ا.ت: هیچی
م: ا.ت دخترم کاری نداری
ا.ت: کجا
م: بریم یه سر خونه پدربزرگت
ا.ت: یعنی خودم تنها بمونم
پ: جونگکوک و تهیونگ هستن ولی جونگکوک توهم اگه میخواستی یه سر برو بیرون
کوک: باشه
ا.ت: چرا بره؟
پ: خب ما رفتیم خدافظ

#کوک
#فیک
#سناریو