• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part89
#leoreza
انگار صدای دیانا قرار نبود قطع بشه پی در پی پانیذ رو صدا
آروم دستم سمت پانیذ بر م و تکونی دادم هومی گف
که با چشای بسته لب زدم
_پاشو دیانا کارت داره
پانیذ: اووف
غلتی زدم و پتو رو کشیدم سمت خودم
_پاشو دیگه
و بعد چند دقیقه صدای پاهاش نشون میداد رفت و من دوباره بخواب رفتم
* * * * * * * * * *
انقدر خواب ام سبک متوجه ی همه چیز میشدم آروم چشام باز کردم
و با پانیذ که درگیر
جعبه س لباسش بود تا بیار اتاق وقتی گذاشت بغل خودشو پرت کرد رو تخت
_آروم بابا سرت میخورد به جای چی
پانیذ: واای ول کن بابا بزار بخوابیم
_ساعت چنده
پانیذ: رفتنی تو هال ۴ بود
با چشای گرد شده نگاش کردم دستی به صورتم کشیدم
_واای نه جلسه
بلند شدم رفتم سرویس که صداش اومد
پانیذ: مگه جلسه داشتی
وقتی صورتم شستم از سرویس اومدم بیرون
_آره داشتم قرار بود ، قرارداد بنویسیم
سوئیچ ماشین رو برداشتم
و از اتاق اومدم بیرون
پانیذ: خدافظی نکردیی
همین رو برگشتم روبروش قرار گرفتم سریع لبام گذاشتم رو لباش
و بوسه ی کوتاهی کردم
و از اتاق اومدم بیرون
با جیغ لب زد
پانیذ: منظورم اینننن نبودد
نیشخند ای زدم و از خونه زدم بیرون
نشستم تو ماشین این شراکت خیلی مهم بود و یکی از پر سودترین قرارداد ها مون بود
و من دیر کرده بودم
خودمو به هر طریقی رسوندم شرکت ریموت رو زدم وارد پارکینگ شدم
وقتی که پارک کردم از تو داشبورد عطرم رو برداشتم وقتی زدم
انداختم سر جاش و پیاده شدم از ماشین
وارد آسانسور شدم آخرین طبقه رو زدم داخل آینه به موهام یکم حالت دادم که گوشیم زنگ
خورد آیکون رو کشیدم
پانیذ: هوی مگه من منظورم اون بود بی عضو
کلمه ی آخر رو آروم گفت
و خودم رو خونسرد جلوه دادم
در باز شد و سریع اومدم بیرون
_عزیزم همه زن و شوهر دار اینجوری خدافظی میکنن این کجاش مشکل داشت
نزدیک اتاقم بودم که منشی بلند شد و با عشوه لب زد
*سلام آقای برزگر
سری تکون دادم که فکر کنم
پانیذ هم شنیده بود
پانیذ: اون کدوم خریه رضاا
منشی که صداش رو شنیده بود اخم ریزی کرد و منم وارد اتاقم شدم
_عزیزم من اومدم شرکت چه انتظاری داری منشی هستش دیگه
پانیذ: چرا با عشوه میگف
میخواستم حرصش دربیاد
به سمت کمد های بغل اتاقم رفتم تا پرونده ها و پیدا کنم
_عزیزم کجاش عشوه داشت مثل همیشه گفته
پانیذ: که مثل همیشه باشه منشی ایت رو عوض کن مذکرش کن
_عزیزم نمیشه چه گیر دادی تو به این منشی بیار سر بحث خودمون
پانیذ: باشه اصن به من چه ، من باش مگه من گفتم بیا منو ببوس
تقه ای به در خورد که منشی اومد تو
_پس چجوری ببوسمت راضی باشی شما
*قهوه اتون آوردم آقای برزگر
و با عشوه گفته بود
پانیذ: اون باز اومد اتاق.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part89
#leoreza
انگار صدای دیانا قرار نبود قطع بشه پی در پی پانیذ رو صدا
آروم دستم سمت پانیذ بر م و تکونی دادم هومی گف
که با چشای بسته لب زدم
_پاشو دیانا کارت داره
پانیذ: اووف
غلتی زدم و پتو رو کشیدم سمت خودم
_پاشو دیگه
و بعد چند دقیقه صدای پاهاش نشون میداد رفت و من دوباره بخواب رفتم
* * * * * * * * * *
انقدر خواب ام سبک متوجه ی همه چیز میشدم آروم چشام باز کردم
و با پانیذ که درگیر
جعبه س لباسش بود تا بیار اتاق وقتی گذاشت بغل خودشو پرت کرد رو تخت
_آروم بابا سرت میخورد به جای چی
پانیذ: واای ول کن بابا بزار بخوابیم
_ساعت چنده
پانیذ: رفتنی تو هال ۴ بود
با چشای گرد شده نگاش کردم دستی به صورتم کشیدم
_واای نه جلسه
بلند شدم رفتم سرویس که صداش اومد
پانیذ: مگه جلسه داشتی
وقتی صورتم شستم از سرویس اومدم بیرون
_آره داشتم قرار بود ، قرارداد بنویسیم
سوئیچ ماشین رو برداشتم
و از اتاق اومدم بیرون
پانیذ: خدافظی نکردیی
همین رو برگشتم روبروش قرار گرفتم سریع لبام گذاشتم رو لباش
و بوسه ی کوتاهی کردم
و از اتاق اومدم بیرون
با جیغ لب زد
پانیذ: منظورم اینننن نبودد
نیشخند ای زدم و از خونه زدم بیرون
نشستم تو ماشین این شراکت خیلی مهم بود و یکی از پر سودترین قرارداد ها مون بود
و من دیر کرده بودم
خودمو به هر طریقی رسوندم شرکت ریموت رو زدم وارد پارکینگ شدم
وقتی که پارک کردم از تو داشبورد عطرم رو برداشتم وقتی زدم
انداختم سر جاش و پیاده شدم از ماشین
وارد آسانسور شدم آخرین طبقه رو زدم داخل آینه به موهام یکم حالت دادم که گوشیم زنگ
خورد آیکون رو کشیدم
پانیذ: هوی مگه من منظورم اون بود بی عضو
کلمه ی آخر رو آروم گفت
و خودم رو خونسرد جلوه دادم
در باز شد و سریع اومدم بیرون
_عزیزم همه زن و شوهر دار اینجوری خدافظی میکنن این کجاش مشکل داشت
نزدیک اتاقم بودم که منشی بلند شد و با عشوه لب زد
*سلام آقای برزگر
سری تکون دادم که فکر کنم
پانیذ هم شنیده بود
پانیذ: اون کدوم خریه رضاا
منشی که صداش رو شنیده بود اخم ریزی کرد و منم وارد اتاقم شدم
_عزیزم من اومدم شرکت چه انتظاری داری منشی هستش دیگه
پانیذ: چرا با عشوه میگف
میخواستم حرصش دربیاد
به سمت کمد های بغل اتاقم رفتم تا پرونده ها و پیدا کنم
_عزیزم کجاش عشوه داشت مثل همیشه گفته
پانیذ: که مثل همیشه باشه منشی ایت رو عوض کن مذکرش کن
_عزیزم نمیشه چه گیر دادی تو به این منشی بیار سر بحث خودمون
پانیذ: باشه اصن به من چه ، من باش مگه من گفتم بیا منو ببوس
تقه ای به در خورد که منشی اومد تو
_پس چجوری ببوسمت راضی باشی شما
*قهوه اتون آوردم آقای برزگر
و با عشوه گفته بود
پانیذ: اون باز اومد اتاق.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۳k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.