پارت ۱۰۷ Blood moon
پارت ۱۰۷ Blood moon
با صدای من هر دوتاشون برگشتن طرفم
جیمین:جانم؟
ا/ت:بیا نوشین لباسش و انتخاب کرد میخواد ببینه توم خوشت میاد یا نه
سری تکون داد و پاشد بره پیش سوجین
کوک:بیا بشین ا/ت
رفتم با اخم کنارش نشستم
کوک:چیه چرا اخم کردی؟
جوابشو ندادم و سرمو بلند کردم
چشمم به دختره افتاد که داشت با کینه نگام میکرد و بهم چش غره میرفت
کنترلم و از دست دادم و گفتم
ا/ت:چیه؟مشکلیه؟
دختره:وا من چیکار به تو دادم
ا/ت:پس حتما خودت و به دکتر نشون بده
دختره با عشوه برگشت طرفش و گفت
دختره:اقا لطفا به خواهرتون بگین مراقب حرف زدنشون باشن
کوک:ایشون خواهرم نیستن همسرمن
دختره با کینه گفت
دختره:حالا هر خری که میخواد باشه
جونگکوک عصبانی بلند شد و گفت
کوک:چی گفتی؟
دختره که معلوم بود ترسیده با تته پته گفت
دختره:ه..هیچی
جونگکوک دستمو گرفت و بلندم کرد و گفت
کوک:بیا بریم بیرون
از جام بلند شدم و به دختره یه پوزخند زدم
که با نفرت نگام کرد
جونگکوک به جیمین زنگ و زد و گفت تا اونا لباس و بخرن ما تو پاساژ
میگردیم
تو اون روز ۳ دست لباس متنوع خریدم
جونگکوک واسه خودش چندتا تی شرت با سلیقه من برداشت
بعد اینکه تموم خریدامون و انجام دادیم با جیمین اینا رفتیم رستوران
و شام و مهمون جونگکوک شدیم به عنوان شام عروسیمون
ازجام بلندشدم و روبه سوجین گفتم
ا/ت:میخوام دستامو بشورم باهام میای؟
سوجین:اره اره واستا اومدم
از جلوی میز یه گله پسر رد شدیم
که داشتن با نگاهاشون میخوردنمون
با صدای من هر دوتاشون برگشتن طرفم
جیمین:جانم؟
ا/ت:بیا نوشین لباسش و انتخاب کرد میخواد ببینه توم خوشت میاد یا نه
سری تکون داد و پاشد بره پیش سوجین
کوک:بیا بشین ا/ت
رفتم با اخم کنارش نشستم
کوک:چیه چرا اخم کردی؟
جوابشو ندادم و سرمو بلند کردم
چشمم به دختره افتاد که داشت با کینه نگام میکرد و بهم چش غره میرفت
کنترلم و از دست دادم و گفتم
ا/ت:چیه؟مشکلیه؟
دختره:وا من چیکار به تو دادم
ا/ت:پس حتما خودت و به دکتر نشون بده
دختره با عشوه برگشت طرفش و گفت
دختره:اقا لطفا به خواهرتون بگین مراقب حرف زدنشون باشن
کوک:ایشون خواهرم نیستن همسرمن
دختره با کینه گفت
دختره:حالا هر خری که میخواد باشه
جونگکوک عصبانی بلند شد و گفت
کوک:چی گفتی؟
دختره که معلوم بود ترسیده با تته پته گفت
دختره:ه..هیچی
جونگکوک دستمو گرفت و بلندم کرد و گفت
کوک:بیا بریم بیرون
از جام بلند شدم و به دختره یه پوزخند زدم
که با نفرت نگام کرد
جونگکوک به جیمین زنگ و زد و گفت تا اونا لباس و بخرن ما تو پاساژ
میگردیم
تو اون روز ۳ دست لباس متنوع خریدم
جونگکوک واسه خودش چندتا تی شرت با سلیقه من برداشت
بعد اینکه تموم خریدامون و انجام دادیم با جیمین اینا رفتیم رستوران
و شام و مهمون جونگکوک شدیم به عنوان شام عروسیمون
ازجام بلندشدم و روبه سوجین گفتم
ا/ت:میخوام دستامو بشورم باهام میای؟
سوجین:اره اره واستا اومدم
از جلوی میز یه گله پسر رد شدیم
که داشتن با نگاهاشون میخوردنمون
۶.۸k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.