کپی ممنوع🚫
#کپی_ممنوع🚫
#آمنهاحمدی
#پارت_12
هنوز حرفم کامل تمام نشده بود که صدای بوق آزاد توی گوشم پیچید.
سینه ام ازخشم بالا وپایین شد.
-درسته دلش روشکستم اما بهترِ با واقعیت کنار بیاد.
_
ساعت نه بود ولی خبری از رعنا نبود گفته بود امشب زود میاد.
با بی اشتهاهی چند لقمه ای خوردم نگاه گاه بی گاهم روی عقربه های ساعت قفل می شد، نفس کلافه ای کشیدم و شماره ی رعنا رو گرفتم بعد کلی اشغالی بلاخره بوق خورد.
همین که جواب عصبی وشکاک توپیدم:
-معلومه کجایی این همه مدت داری با کی فک میزنی که مشغولی میزنه؟!
اصلاً مگه تو خونه زندگی نداری، مگه بهت نگفتم خوش ندارم وقتی تایم کاریت تمام شده توی اون خراب شده بمونی.
کمی صدام بالا بردم.
-مگه من همون روز اول از خط قرمزهام بهت نگفتم، مگه تایید نکردم خوش ندارم ساعتی که قرار خونه باشی دیر کنی و من بی خبر بزاری هـان؟!
سعی کردم صدام و زیاد بالا نبرم تازه صبح صیغه ی محرمیت بینمون جاری شده بود، نخواستم همین اولین روز زندگیمون باهم دعوا کنیم.
#پارت_13
رعنا نگران با صدای گرفته ای گفت:
-آوات عزیزم کمکم کن الان چکار کنم؟!
از شنیدن صداش استرس گرفتم.
-آروم باش بگو چی شده؟!
صدای لرزان پر از وحشتش که تندتند بدون نفس حرف میزد توی گوشم پخش شد.
-ببخش، داشتم شماره ی دخترم رستا می گرفتم.
الان چند ساعته دارم بهشون زنگ میزنم ولی گوشی هاشون خاموشه هوا تاریک شده چه خاکی به سرم کنم؟!
کلافه شقیقه ام ماساژ دادم.
-چی میگی، رستا کیه، گوشی کی خاموشِ؟!
کلافه تر ادامه دادم:
-یواش یواش بگو منم بفهم از چی حرف میزنی؟!
باصدای لرزون نالید:
-دخترم و دوستهاش قرار بود عصر بیان اما گویا امروز زودتر راه افتادند.
ولی الان انگار یه قطره آب شدن توی زمین رفتند هیچ ازشون خبری نیست.
با گریه و زاری بی قرار کرد.
-آدرس خونه رو بهشون داده بودم اما با مینا که نیم ساعت پیش حرف زدم گفت کسی اونجا نیست.
دلم مثل سیر وسرکه داره می جوشه حتماً بلای سرشون اومده اونا خیلی بازیگوش و سرهوا هستند یاخدا نکنه کسی گولش زده باشه؟!
#آمنهاحمدی
#پارت_12
هنوز حرفم کامل تمام نشده بود که صدای بوق آزاد توی گوشم پیچید.
سینه ام ازخشم بالا وپایین شد.
-درسته دلش روشکستم اما بهترِ با واقعیت کنار بیاد.
_
ساعت نه بود ولی خبری از رعنا نبود گفته بود امشب زود میاد.
با بی اشتهاهی چند لقمه ای خوردم نگاه گاه بی گاهم روی عقربه های ساعت قفل می شد، نفس کلافه ای کشیدم و شماره ی رعنا رو گرفتم بعد کلی اشغالی بلاخره بوق خورد.
همین که جواب عصبی وشکاک توپیدم:
-معلومه کجایی این همه مدت داری با کی فک میزنی که مشغولی میزنه؟!
اصلاً مگه تو خونه زندگی نداری، مگه بهت نگفتم خوش ندارم وقتی تایم کاریت تمام شده توی اون خراب شده بمونی.
کمی صدام بالا بردم.
-مگه من همون روز اول از خط قرمزهام بهت نگفتم، مگه تایید نکردم خوش ندارم ساعتی که قرار خونه باشی دیر کنی و من بی خبر بزاری هـان؟!
سعی کردم صدام و زیاد بالا نبرم تازه صبح صیغه ی محرمیت بینمون جاری شده بود، نخواستم همین اولین روز زندگیمون باهم دعوا کنیم.
#پارت_13
رعنا نگران با صدای گرفته ای گفت:
-آوات عزیزم کمکم کن الان چکار کنم؟!
از شنیدن صداش استرس گرفتم.
-آروم باش بگو چی شده؟!
صدای لرزان پر از وحشتش که تندتند بدون نفس حرف میزد توی گوشم پخش شد.
-ببخش، داشتم شماره ی دخترم رستا می گرفتم.
الان چند ساعته دارم بهشون زنگ میزنم ولی گوشی هاشون خاموشه هوا تاریک شده چه خاکی به سرم کنم؟!
کلافه شقیقه ام ماساژ دادم.
-چی میگی، رستا کیه، گوشی کی خاموشِ؟!
کلافه تر ادامه دادم:
-یواش یواش بگو منم بفهم از چی حرف میزنی؟!
باصدای لرزون نالید:
-دخترم و دوستهاش قرار بود عصر بیان اما گویا امروز زودتر راه افتادند.
ولی الان انگار یه قطره آب شدن توی زمین رفتند هیچ ازشون خبری نیست.
با گریه و زاری بی قرار کرد.
-آدرس خونه رو بهشون داده بودم اما با مینا که نیم ساعت پیش حرف زدم گفت کسی اونجا نیست.
دلم مثل سیر وسرکه داره می جوشه حتماً بلای سرشون اومده اونا خیلی بازیگوش و سرهوا هستند یاخدا نکنه کسی گولش زده باشه؟!
۲.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.