رمان ماه من🌙🙂
part 86
دیانا:
من:ارسلان یه بوی بدی نمیاد...
ارسلان:بوی کباب بوی بدیه؟
من:نه این بوی کباب نیست بوی...
چشمام خورد به ژاکت خوشگلم...
من:خاک تو سرت بوی ژاکت منهههه😭
ارسلان:هیننن...چیزه یکی دیگه برات میخرم
یه چوب برداشتم از تو آتیش درش آوردم...
من:چی چیو میخری اینو نیکا برام گرفته بود
ارسلان:میگم یکی دیگه بگیره...
من:نمیخوام ژاکت قشنگمممم.....
ارسلان:دیانا لوس نشو دیگه...
من:عه پس من لوسم اوکی...
ارسلان:کجا دیاناااا...
از یه درخت رفتم بالا و نشستم رو شاخش
ارسلان:شوخی میکنی دیگه؟
من:نخیرم...
ارسلان:دیانا میفتی پات میکشنه بیا پایین
نیکا:هین تو چیکار میکنی اون بالا...
ارسلان:ها نیکا هم اومد نیکا ژاکتی که براش خریدی افتاد تو آتیش سوخت رفته بالا درخت چص کرده نمیاد...
نیکا:دیانا تو با اون حالت اون بالا چیکار میکنی بیا پایین...
عسل:خدایی نکردی چیزی میشه ها...
مهدیس:شرایطت برا بالا درخت رفتن اصلا قشنگ نیست به نظرم...
ارسلان:شرایط چی مثلا صبر کن ببینم چیزی هست من نمیدونم...
من:دهنتونو وقتی بیام پایین گل میگیرم احمقا 🤦🏻♀️😡
دخترا سوت زنون دور شدن...
ارسلان:چی میگن اینا دیانا بیا پایین ببینم...
من:چی میخواستی بگن شرایط سوختن ژاکت و میگن....
ارسلان:مگه من خرم؟
من:کم نه والا
ارسلان:خودت خواستی...
دیدم داره از درخت میاد بالا جیغ زدم...
صبر کن خودم میاممم
ارسلان:زود
یهو نمیدونم چی شد دیدم رو زمین هوام دارم پرواز میکنم شروع کردم جیغ زدن...
خداروشکر ارسلان دقیقه آخر گرفتم ولی خودش پرت شد منم افتادم روش
من:ارسلان!!🤢
ارسلان:ها چی شده دارم له میشم...
من:دارم بالا میارم...
ارسلان:رو من نه دیانا رو من نهههه
من:🤮(گلاب به روتون اره دیگه😂)
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
دیانا:
من:ارسلان یه بوی بدی نمیاد...
ارسلان:بوی کباب بوی بدیه؟
من:نه این بوی کباب نیست بوی...
چشمام خورد به ژاکت خوشگلم...
من:خاک تو سرت بوی ژاکت منهههه😭
ارسلان:هیننن...چیزه یکی دیگه برات میخرم
یه چوب برداشتم از تو آتیش درش آوردم...
من:چی چیو میخری اینو نیکا برام گرفته بود
ارسلان:میگم یکی دیگه بگیره...
من:نمیخوام ژاکت قشنگمممم.....
ارسلان:دیانا لوس نشو دیگه...
من:عه پس من لوسم اوکی...
ارسلان:کجا دیاناااا...
از یه درخت رفتم بالا و نشستم رو شاخش
ارسلان:شوخی میکنی دیگه؟
من:نخیرم...
ارسلان:دیانا میفتی پات میکشنه بیا پایین
نیکا:هین تو چیکار میکنی اون بالا...
ارسلان:ها نیکا هم اومد نیکا ژاکتی که براش خریدی افتاد تو آتیش سوخت رفته بالا درخت چص کرده نمیاد...
نیکا:دیانا تو با اون حالت اون بالا چیکار میکنی بیا پایین...
عسل:خدایی نکردی چیزی میشه ها...
مهدیس:شرایطت برا بالا درخت رفتن اصلا قشنگ نیست به نظرم...
ارسلان:شرایط چی مثلا صبر کن ببینم چیزی هست من نمیدونم...
من:دهنتونو وقتی بیام پایین گل میگیرم احمقا 🤦🏻♀️😡
دخترا سوت زنون دور شدن...
ارسلان:چی میگن اینا دیانا بیا پایین ببینم...
من:چی میخواستی بگن شرایط سوختن ژاکت و میگن....
ارسلان:مگه من خرم؟
من:کم نه والا
ارسلان:خودت خواستی...
دیدم داره از درخت میاد بالا جیغ زدم...
صبر کن خودم میاممم
ارسلان:زود
یهو نمیدونم چی شد دیدم رو زمین هوام دارم پرواز میکنم شروع کردم جیغ زدن...
خداروشکر ارسلان دقیقه آخر گرفتم ولی خودش پرت شد منم افتادم روش
من:ارسلان!!🤢
ارسلان:ها چی شده دارم له میشم...
من:دارم بالا میارم...
ارسلان:رو من نه دیانا رو من نهههه
من:🤮(گلاب به روتون اره دیگه😂)
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۴۲.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.