چند سال دوری

☆چند سال دوری☆

پارت: ۱

امروز هم با افسردگی از خواب دل کندم و رفتم توی اشپزخونه تا یه قهوه درست کنم و بخورم

منو تهیونگ دوساله که ازدواج کردیم وقتی که با هم ازدواج کردیم خیلی همو دوست داشتیم ولی بعد یک سال

رفتارهای تهیونگ تغییر کرد انگار که من توی این خونه اضافیم و دیگه بهم اهمیت نمیده

مثل همیشه به طرف تقویم روی یخچال رفتم که با چیزی که دیدم چشمام چهارتا شد امروز

سالگرد ازدواجمونه البته تنها کسی که اینجا اهمیت میده منم ولی اگه امشب یه میز پر از غذاهای مورد

علاقه تهیونگ رو درست کنم شاید عشقم رو درک کنه و دیگه باهام سرد رفتار نکنه پس با عجله زیاد

به سمت کمد رفتم و لباسی که میخواستم بپوشم رو اوردم بیرون لباسی که تهیونگ خیلی دوسش داره

و بعد دوباره برگشتم سمت یخچال تا ببینم وسایل مورد نظرم هستن یا نه ولی چند چیز کم بود

پس کیف پولمو برداشتم و به سمت مغازه کنار خونمون حرکت کردم وقتی رفتم داخل زن و شوهری رو دیدم

که دستاشون رو توی هم قفل کرده بودن و با لبخند داشتن با هم مشورت میکردن لبخندی به عشق زیباشون زدم

و به سمت وسایل مورد نظرم رفتم اونایی رو که میخواستم رو خریدم و اومدم بیرون و به سمت خونه حرکت کردم

وارد که شدم به سمت اشپزخونه رفتم و غذای مورد علاقه تهیونگ رو درست کردم و گزاشتم توی فر

و بعد رفتم تا یه ژله توت فرنگی به انوان دسر درست کنم و ابمیوه هلو که تهیونگ خیلی دوست داره

و بعد همشون رو روی میز چیدم و رفتم توی حیاط خونه که یه باغچه کوچیک داشتیم و چند شاخه گل

رو چیدم و اومدم توی خونه و اونا رو دسته کردم و توی یه گلدون گزاشتم و وسط میز قرارش دادم

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

☆چند سال دوری☆پارت: ۲وقتی از نمای دور به میز خیره شدم حیرت ز...

☆چند سال دوری☆پارت: ۳☆خیر اون فقط خدمتکار این خوتش عزیزم تو ...

☆بچه ی دوست داشتنی☆پارت: ۵و بعد با عجله ولی جوری که بچم بیدا...

☆بچه ی دوست داشتنی☆پارت: ۴ویو جونگکوک بعد از اینکه اون زن رو...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_296به جمله  اخرش کمی ف...

game of love and hate(part 33)

game of love and hate(part 24)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط