رمان همزاد

رمان همزاد
پارت۷۹

باصدای آلارام گوشیم چشمامو باز کردم ساعت ۳ شب بود پوزخندی روی لبم اومد وقته انتقامه...

#چند_ساعت_قبل

همینطور ک از آشپزخوته ویلا رد میشدم صداشو شنیدم..
آراز:ببخشید معصومه خانوم میشه من تا دوش بگیرم شما ی لیوان آب روی میزم بزارین...
معصومه خانوم:چشم پسرم حتما..

سرشو تکون دادو از آشپزخونه خارج شد و ب سمت اتاقش رفت.سریع رفتم تو اتاقم و قرص خواب آور رو گرفتم همین ک از اتاق برگشتم معصومه خانوم رو دیدم سریع ب سمتش رفتم و با کلی خودشیرینی و گفتن خسته این زحمتتون میشه لیوانو ازش گرفتم...وارد اتاق شدم سریع قرص رو توی لیوان آب مخلوط کردم و روی میزکنارتخت گذاشتم و خواستم از اتاق بیرون برم ک دَرع حمام باز شد سریع در کمد رو باز کردم و توش مخفی شدم...وای خدا نفسم نمیاد..کمی درز درو باز کردم ک دیدم داره شلوارک میپوشه وای چقدر شلوارکش خوشگله روش کله اسکلت کار شده خدو...نگاش ب لیوان آب افتاد و خواست بخورتش ک صدای گوشیش در اومد وای نع...حداقل ی تیشرت ب پوش بچه سرما میخوری میرینی تو کاربابام...بعد از چند دقیقه ک من نفسم داشت بند میمومد آقا از حرف زدن بارفیق فابریکش دست کشید آاا اسمش چیع بود آهان ارسام.
روی تخت دراز کشید آهای بیشعور آبتو بنوش...اَی خِدا..دیگه هیچ امیدی نداشتم نقشه هام نقشه بر آب شد ک دیدم ای جان دارم چع حالی چ حالی..آراز بلند شد و لیوان آبو خورد ب گردنش دستی کشیدو دراز کشید..دست بزن دست بزن تا نفست هست بزن بزن دست بزن تا نفست هست بزن...چع رفتم تو فاز آهنگ...بعداز چند دیقه از کمد بیرون اومدم و پاورچه پاورچه از اتاق خارج شدم و رفتم اتاقم...همین ک وارد اتاق شدم شروع کردم ب خوندن...

-بیا وسعت غرش بده سکسی... واسه همع زنگ زدنات مرسی...واسه همه پیگیریات مرسی...واسه همه ی کادوعات مرسی ...
ااااا بدنو ببین جووون بابا خودتو برقصون دادا همه میگن ماهور باشو آرازو بخوابون بابا...

#زمان_حال

پاورچه پاورچه وارد اتاقش شدم چراغ خواب رو روشن کردم خواب خواب بود ای جانم...بابا هیکلو ببین عجب چیزیع مال آرازع...باز رفتم تو فاز آهنگ عع سریع پتو رو روی بدنش کشیدم ک فکر و نگام مخطل نشه...کیف آرایشمو باز کردم یوهاهاها عجب چیزیع...چون هنر میخوندم تو گِریم کردن استاد بودم..خوب شروع میکنیم اول از کرم از چند نوع کرم استفاده کردم از کرم زیر چشم بگیر تاغیرع...بعدی سایه چشم سایه آبیم رو گرفتم ب چشم بچم بیاد دیگه...خوب حالا وقت مڗه مصنوعیه چسبشو زدم و روی مژه هاش قرار دادم...خخ خدو نازشی پسر نع یعنی نازشی دختر خوب ادامش...مداد ابرو رو گرفتم و ابروی دخترونه ای درست کردم براش...خوب حالا ی خط چشم بکشم ک حال کنه باهاش..و حالا نوبت رژ گونه هس رژ گونه صورتی نازی براش زدم و باز با کرم های مخصوص گونشوok کردم...و حالا میرسیم ب بخش جذابش یعنی رژلب،رژ جیگریمو روی لباش مالیدم وُیی این چرا انقدر ناز شد خدو من این پسرو نع یعنی این دخترو میخوام خدوو...

بعد از گرفتن چند عکس خوشگل ازش و نوشتن یاداشتی پر از کلمات حرص در اوردن با لبخند پیروز مندانه ای از اتاق خارج شدم و وارد اتاقم شدم و با خوشحالی خوندم..
-یکی یکی یدونه منی نه تو دل نمیکنی یکی یکی یدونه
وایسا بینم این چیع من میخونم خدا بگم چیکارش کنع این آهنگو ازبس زده حفظ شدم...بریم اهنگ بدی...
-آقامون جنتلمنع جنتلمنع این خانوم عشقه منه عشقه منه #mahi^^
دیدگاه ها (۴۴)

رمان همزادپارت ۸۰ #آرازباصدای کرکرخنده ای چشمام رو باز کردم...

رمان همزادپارت ۸۱ #ماهور-آی این چیع!؟خنده ای کردم گفتم:مژه م...

رمان همزادپارت ۷۸ #ماهور-خوابید؟-آره خداروشکربا اون آرد بودم...

رمان همزادپارت۷۷#اشکانآره همینه مثل همیشه پرسپولیس برد آخه م...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

game of love and hate(part 33)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط