۲
#۲
تا الان که داشتیم میومدیم بالا صدای جیغت اومد سریع خودمونو رسوندیم..!
با چشای گرد گفتم:
-نیومدین بالا؟!
به معنی نه سر تکون دادن..
چهار ستون بدنم لرزید..
از ترس!
از وحشت!
نالیدم..
-پس کی حوله رو به من داد؟!
لیلی-چی میگی؟!
سعی کردم بر خودم مسلط باشم..
-دخترا کسی غیاب بود تو سالن؟
آوا-توسکا؟لیلی؟..کسی بود که نیومده باشه؟!
توسکا-همه بودن..!مگنه؟
لیلی-آره!
به موهام چنگ زدم...
-م..من..تو حموم بودم..!دیدم حوله نبردم!صدای در اومد...فکر کردم شمایید!
صداتونم زدم جواب ندادید..گفتم دخترا حوله میخوام..یه دستی حوله رو داخل حموم کرد..!
از تعجب داشتن شاخ در میوردن!
به حریر توی دست آوا اشاره کردم..
-این!..این دم در افتاده بود!
توسکا سمت در دوید..
-کجا؟
توسکا-تموم اتاقا دوربین مخفی داره!میرم چک میکنم..شاید کسی اومده باشه تو!
پوف..نیم ساعتی هست توسکا و لیلی رفتن و من همینطور توی اتاق رژه میرم..به آوا گفتم بمونه..آخه میترسیدم..
دخترا اومدن..
سریع سمتشون رفتم..
-چی شد؟!دیدینش؟!
توی صورتشون دنبال روزنه امیدی میگشتم..ولی نبود!
-کی بود؟
لیلی-وقتی بهت حوله دادن!..تو دست رو دیدی؟!
نه ندیده بودم..
-نه!
توسکا-ببین یلدا..آروم باش!ما حلش میکنیم!
داد زدم..
-د حرف بزنین!
لیلی-ما دوربینو از اون زمانی که از اتاق رفتیم بیرون تا اون موقع که اومدیم داخل چک کردیم..
-خب؟!
توسکا-هیچکی توی اتاق نبوده..توهم خودت با حوله دور تنت اومدی بیرون..بعدم جیغ کشیدی و زانو زدی؟
-چی!..یعنی درم باز نشد؟!
لیلی-نه!
اشکام صورتمو خیس کردن..!
آوا-گریه نکن یلدا..
دستشو گذاشت رو شونم..محکم دستشو پس زدم!
جیغ کشید..
به خودم اشاره کردم!
-یعنی من دروغ میگم؟!..از خودم در اوردم؟!پس اون پارچه چیه؟!..هان؟!چیه؟!
لیلی-آروم باش..شاید سوتفاهم پیش اومده..!
-سوتفاهم برای عمت پیش اومده..!
از یه طرف عصبانی بودم..
از یه طرف میترسیدم!
من دیدم!
من راست میگم!
اینا توهم نیست!
با چشم خودم دیدم..
آوا-دخترا!
برگشتم نگاش کردم..
چشاش سمت در حموم بود..رد نگاهشو گرفتم..
هین بلندی کشیدم و دستمو جلو دهنم گذاشتم!
به دخترا نگا کردم..
میخ سرجاشون بودن..
توسکا-ای..ای..این..خونه؟!
تا الان که داشتیم میومدیم بالا صدای جیغت اومد سریع خودمونو رسوندیم..!
با چشای گرد گفتم:
-نیومدین بالا؟!
به معنی نه سر تکون دادن..
چهار ستون بدنم لرزید..
از ترس!
از وحشت!
نالیدم..
-پس کی حوله رو به من داد؟!
لیلی-چی میگی؟!
سعی کردم بر خودم مسلط باشم..
-دخترا کسی غیاب بود تو سالن؟
آوا-توسکا؟لیلی؟..کسی بود که نیومده باشه؟!
توسکا-همه بودن..!مگنه؟
لیلی-آره!
به موهام چنگ زدم...
-م..من..تو حموم بودم..!دیدم حوله نبردم!صدای در اومد...فکر کردم شمایید!
صداتونم زدم جواب ندادید..گفتم دخترا حوله میخوام..یه دستی حوله رو داخل حموم کرد..!
از تعجب داشتن شاخ در میوردن!
به حریر توی دست آوا اشاره کردم..
-این!..این دم در افتاده بود!
توسکا سمت در دوید..
-کجا؟
توسکا-تموم اتاقا دوربین مخفی داره!میرم چک میکنم..شاید کسی اومده باشه تو!
پوف..نیم ساعتی هست توسکا و لیلی رفتن و من همینطور توی اتاق رژه میرم..به آوا گفتم بمونه..آخه میترسیدم..
دخترا اومدن..
سریع سمتشون رفتم..
-چی شد؟!دیدینش؟!
توی صورتشون دنبال روزنه امیدی میگشتم..ولی نبود!
-کی بود؟
لیلی-وقتی بهت حوله دادن!..تو دست رو دیدی؟!
نه ندیده بودم..
-نه!
توسکا-ببین یلدا..آروم باش!ما حلش میکنیم!
داد زدم..
-د حرف بزنین!
لیلی-ما دوربینو از اون زمانی که از اتاق رفتیم بیرون تا اون موقع که اومدیم داخل چک کردیم..
-خب؟!
توسکا-هیچکی توی اتاق نبوده..توهم خودت با حوله دور تنت اومدی بیرون..بعدم جیغ کشیدی و زانو زدی؟
-چی!..یعنی درم باز نشد؟!
لیلی-نه!
اشکام صورتمو خیس کردن..!
آوا-گریه نکن یلدا..
دستشو گذاشت رو شونم..محکم دستشو پس زدم!
جیغ کشید..
به خودم اشاره کردم!
-یعنی من دروغ میگم؟!..از خودم در اوردم؟!پس اون پارچه چیه؟!..هان؟!چیه؟!
لیلی-آروم باش..شاید سوتفاهم پیش اومده..!
-سوتفاهم برای عمت پیش اومده..!
از یه طرف عصبانی بودم..
از یه طرف میترسیدم!
من دیدم!
من راست میگم!
اینا توهم نیست!
با چشم خودم دیدم..
آوا-دخترا!
برگشتم نگاش کردم..
چشاش سمت در حموم بود..رد نگاهشو گرفتم..
هین بلندی کشیدم و دستمو جلو دهنم گذاشتم!
به دخترا نگا کردم..
میخ سرجاشون بودن..
توسکا-ای..ای..این..خونه؟!
۴.۶k
۱۱ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.