پارت 34زندگی جونگمه
پارت 34زندگی جونگمه
کوک در حال گریه به منیجر گفت :برو اونور واسه چی چسبیدی به جونگمه ،برو اونور
منیجر:برو بابا اونیجونگمه(اونیبهخواهربزرگتر میگن)
اگه اونشب نبود شاید من الان دندونام تو حلقم بود😭
کوک:برو بابا اه ،به دوست دختر من نچسب😭
جونگمه:باشه باشه دیگه بسته با دوتا تونم
پرستار اومدداخل ایجوری😳 به جونگمهوپسرانگاه کرد
جونگمه به پرستار:🤫
پرستار سرشو به نشانه باشه تکون داد و رفت بیرون
جونگمه:کوک!
کوک:بله
جونگمه:خیلی وقته تهیونگ رو ندیدم کجاست ؟
کوک:رفته پاریس
جونگمه:هه🤨
همون موقع تهیونگ بایه دختره دستتودست اومدن تو
قیافه کوک.جونگمه. منیجردریکزمان و یک شکل🤨😳
تهیونگ:سلام
کوک:سلام😐ایشون کیَن؟
جونگمه به دختره:عه تو همون بقلدستیم تو هوا پیما نیستی؟!
دختره:عه آره سلام چطوری؟
جونگمه به دختره گفت اینجا چیکار میکنی و دختره گفت:هیچی عشقم بهم گفت یکی از دوستای قدیمیش بیمارستانِ تا رسیدیم کره اومدیم پیشت
کوک و جونگمه به هم با حالت🤨نگاه کردن
تهیونگ و دختره اومدن نشستن رو صندلی و دست هم دیگه رو گرفته بودن ولم نمیکردن
جونگمه :الان شما دوتا باهم قرار میزارید؟
تهیونگ و دختره باهم گفتن:آره☺️
کوک و منیجر جونگمه هنوز ایجوری 🤨مونده بودن
کوک:چجوری باهم آشنا شدید؟
دختره:هیچی تهیونگ اومد نشست پیشم من عاشقش شدم و گفتم خیلی خوشگله و تهیونگ نگام کرد اونم عاشقم شد😅
مغز جونگمه و کوک و منیجر:چقدر مسخره و مزخرف
دختره به جونگمه گفت:تو اینجا چیکار میکنی و کوکجونگ چرا پیش توعه؟
جونگمه میخواست بگه رفیق کوکم ولی کوک👇
جونگمه:رفی...
کوک:ما باهم قرار میزاریم؛و دست جونگمه رو گرفت کشید سمت خودش
جونگمه اینجوری 😳به کوک نگاه کرد
کوک یدونه از لب جونگمه بوس کرد گفت:خیلی هم همُ دوست داریم
جونگمه به کوک نگاه کرد و آروم گفت:چیکار میکنی
کوک:میخوام روشونُ کم کنم
کوک در حال گریه به منیجر گفت :برو اونور واسه چی چسبیدی به جونگمه ،برو اونور
منیجر:برو بابا اونیجونگمه(اونیبهخواهربزرگتر میگن)
اگه اونشب نبود شاید من الان دندونام تو حلقم بود😭
کوک:برو بابا اه ،به دوست دختر من نچسب😭
جونگمه:باشه باشه دیگه بسته با دوتا تونم
پرستار اومدداخل ایجوری😳 به جونگمهوپسرانگاه کرد
جونگمه به پرستار:🤫
پرستار سرشو به نشانه باشه تکون داد و رفت بیرون
جونگمه:کوک!
کوک:بله
جونگمه:خیلی وقته تهیونگ رو ندیدم کجاست ؟
کوک:رفته پاریس
جونگمه:هه🤨
همون موقع تهیونگ بایه دختره دستتودست اومدن تو
قیافه کوک.جونگمه. منیجردریکزمان و یک شکل🤨😳
تهیونگ:سلام
کوک:سلام😐ایشون کیَن؟
جونگمه به دختره:عه تو همون بقلدستیم تو هوا پیما نیستی؟!
دختره:عه آره سلام چطوری؟
جونگمه به دختره گفت اینجا چیکار میکنی و دختره گفت:هیچی عشقم بهم گفت یکی از دوستای قدیمیش بیمارستانِ تا رسیدیم کره اومدیم پیشت
کوک و جونگمه به هم با حالت🤨نگاه کردن
تهیونگ و دختره اومدن نشستن رو صندلی و دست هم دیگه رو گرفته بودن ولم نمیکردن
جونگمه :الان شما دوتا باهم قرار میزارید؟
تهیونگ و دختره باهم گفتن:آره☺️
کوک و منیجر جونگمه هنوز ایجوری 🤨مونده بودن
کوک:چجوری باهم آشنا شدید؟
دختره:هیچی تهیونگ اومد نشست پیشم من عاشقش شدم و گفتم خیلی خوشگله و تهیونگ نگام کرد اونم عاشقم شد😅
مغز جونگمه و کوک و منیجر:چقدر مسخره و مزخرف
دختره به جونگمه گفت:تو اینجا چیکار میکنی و کوکجونگ چرا پیش توعه؟
جونگمه میخواست بگه رفیق کوکم ولی کوک👇
جونگمه:رفی...
کوک:ما باهم قرار میزاریم؛و دست جونگمه رو گرفت کشید سمت خودش
جونگمه اینجوری 😳به کوک نگاه کرد
کوک یدونه از لب جونگمه بوس کرد گفت:خیلی هم همُ دوست داریم
جونگمه به کوک نگاه کرد و آروم گفت:چیکار میکنی
کوک:میخوام روشونُ کم کنم
۱۱.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.